سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به [دوستی] آن که به تو رغبتی ندارد، رغبت مکن . [امام علی علیه السلام]

آنچه گذشت ... - مقالات آموزشی ،سیاسی، اجتماعی
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: nehad parsa چهارشنبه 86 آبان 30   ساعت 3:1 عصر

هشدار برادر ناتني به مردم لبنان نسبت به ترفند و حيله برادر کوچکتر  

 

"بهاء الدين حريري" فرزند "رفيق الحريري" نخست وزير ترور شده لبنان با ارسال نامه اي به  شخصيتهاي لبناني هشدار داد که بسبب عصيانگري و خودکامگي برادرش سعد و همپيمانان او "سمير الجعجع" و " وليد جنبلاط" لبنان در معرض فتنه و آشوبهاي بزرگ قرار گرفته است .

پس از ارسال نامه بهاءالدين به شخصيتهاي برجسته لبناني ،بمنظور جلوگيري از انتشار آن "سعد الحريري" فورا دستور داد که اين نامه را مسکوت گذاشته و درباره آن بحثي نشود .

متن نامه بهاء الدين الحريري به شرح زير است :« اي اهالي لبنان و شما اي ياران رفيق الحريري ! سلام بر شما و بر شهيدما و شما "رفيق حريري" که درود خدا بر او باد . بيش از يک سال و نيم دلسوزانه شما را هشدار دادم که برادرم "سعد الدين" لبنان را بسوي تباهي و نابودي خواهد راند نه بخاطر آنکه او نسبت به کارهايش آگاه است بلکه بجهت پيروي کورکورانه از گروهي مزدوران و خائنان نظير "فؤاد" و "هاني" و "جرج"  و "داوود" و ديگراني که رفيق الحريري آنها را همچون خارهايي گرد جريان خود کاشته بود چرا که آنها خارهايي هستند که براي باغ مفيدند اما اکنون اين خارها بر ضد بوستان شوريده اند و با رفتن رفيق حريري جاي گلها را گرفته اند .

 

اين جنگ است .آري ، اين جنگي است که سعد لبنان را با کمک رايس و بازيچه دست او " فؤاد سنيوره" بسوي آن رانده است . از شما اهالي لبنان و دوستداران حريري خواهش مي کنم که از اين فتنه بگريزيد و به وحدت روي آوريد ،شيعيان دشمن شما نيستند بلکه اسرائيل است که دشمن شماست .ماروني دشمن شما نيست و سني مخالف شما ،دشمن شما نيست ،بلکه اسرائيل است که دشمن همه ماست .

 

اي فرزندان ملت و اي دوستداران رفيق الحريري از شما مي خواهم که از فتنه بگريزيد و اگر نياز بود که بجنگيد ،بگوييد فواد سنيوره فرزندش محمد (ميلياردر جديد و صاحب شرکتهاي اينترنت و موبايل و شريک کريم مروان حماده ) را براي جنگ بفرستد ،اگر سعد بر جنگيدن اصرار کرد بگوييد "هاني حمود" و برادر زنش " هاني العضم" را بفرستد  و فرزندان کساني که از سفره حريري لقمه برچيدند و آنگاه خون او  را به " ولش" و " اولمرت" فروختند . بگوييد فرزندان " گاليري دياب" بجنگند يا " وسام الحسن" دوست نزديک فرماندهان موساد و شين بيت که از مزدوراني که ارتباطي با رفيق الحريري نداشتند ، نيروهايي شبه نظامي و کماندوهايي تشکيل داد که همچون "جيش لحد " اهدافي کينه توزانه بر ضد عروبت لبنان داشت .

 

اي فرزندان بيروت و طرابلس و بقاع و شمال و جنو ب و حومه ها ،اي فرزندان شياح و طريق الجديده ،اي فرندان صيدا و محله صيدا همچون علي و عمر رضوان الله تعالي عليهما باشيد . آيا عمر نگفت که " مساله اي پيش آمد کرد که در آن اباالحسني نيست (ابوالحسن کنيه امام علي ،منظور حلال مشکلات و مرد صاحب درايت و انصاف)" ؟؟ پس همه بگوييد که اگر سوريه نباشد تن من مباد و همه ما مسلمان و مسيحي و سني و شيعه و از هر طايفه اي با هم و متحد هستيم . اي مردم کشورم ،اي اهالي لبنان !سلاح خود را به ارتش تحويل دهيد . از سعد حقوق بگيريد اما بخاطر او و به امر او يکديگر را نکشيد .شما و فرزندانتان بميريد تا محمد سنيوره بماند و در موناکو با پولهايي که پدرش فؤاد ،محبوب دل بوش و رايس از شما ربوده ،بولينگ بازي کند ؟ واي بر بازي روزگار ! اي برادران من کسي که در لبنان بر ضد برادر لبناني اش سلاح حمل کند به حق که سلاحش را بروي رفيق الحريري گرفته و مي کوشد از فاش شدن حقيقت پيرامون عاملان قتل او جلوگيري کند .

 

 

متحد باشيد و من نيز با شما خواهم بود تا به ياري خدا يکديگر را ديدار کنيم . باور نکنيد که مقاومت خطري بر ضد شماست .چرا زماني که فرزندان شما و زنان سرکش مزدور در صفحه تلويزيون که رفيق همواره مي خواست تنها آيينه محبت و زندگي باشد و سعد و فؤاد آنرا به شبکه عربي اسرائيلي ها بدل کردند ،حسن نصرالله را ناسزا گفتند ،او به شما حمله نکرد .

هرگز هرگز فرزند رفيق حريري نيست آنکه با مردي مي جنگد که نزد من و خانواده سوگند ياد کرد که قاتل حقيقي رفيق الحريري را در صورت اثبات امر خواهد کشت ولو اينکه فرزندش باشد . به خدا سوگند فرزندان رفيق الحريري نيستيد اگر با کسي بجنگيد که اسرائيل را شکست داد و پيکر رفيق حريري را با مبارزه اي که آميزه اي از ديپلماسي قهرمان شهيد لبنان "رفيق الحريري" و حکمت و سعه صدر قهرمان مقاومت "حسن نصرالله " بود، بهنگام بازگشت اسيران و پيکر شهدا از شدت فخر به لرزه در آورد  .

اما به شيوخ مفتي بزرگوار ... بايد بگويم که از خدا بترسيد در حق خون مردم و رفيق حريري و فتنه را به قدرت خود خاموش کنيد .به "عماد سليمان" فرمانده ارتش نيز مي گويم که ما در هزار جنگ نظامي همه حامي توايم ولي نه در حتي يک جنگ داخلي . با قدرت خود همه فتنه گران و همه کساني که دوست دارند لبنان در آتش فتنه بسوزد را نابود کن .تنها تويي ضامن استقلال وطن پس در از بين بردن خائنان و تفرقه انگيزان هيچ ترديدي نکن .

به فرماندهان حقيقي جريان آتي نيز ميگويم ..به "مهيب عيتاني" و " الفضل شلق" و به وجدان بيدار وزير " طباره" مي گويم که اين روزها روز وفاداري به رفيق است و شما بهترين رفقاء ،از پاي ننشينيد و نگران نباشيد که ديدار نزديک است .و  سرانجام به سرور مبارزان و به دوست رفيق الحريري "ابوالبهاء" مي گويم که تو با عمامه خود لبنان را حفظ کردي و ما با خون "رفيق" از لبنان حمايت خواهيم کرد تا روز ديدار .

 

بردار شما : بهاء الدين رفيق الحريري

 

 

 

د . م . پ /

 

 


نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa چهارشنبه 86 آبان 16   ساعت 1:14 عصر

 

آناپليس .. و احزاب راستگراي اسرائيل

 

نشست آناپليس که در ماه نوامبر جاري برگزار خواهد شد براي احزاب راستگراي اسرائيل بسياري تناقضات و منافع را به ارمغان آورده است .

ايهود اولمرت ،نخست وزير صهيونيستي خواهان توافقي با فلسطينيان است که نوعي شاهکار سياسي در برابر شکست نظامي سال گذشته اش باشد ."تسيبي ليوني"  وزير خارجه اسرائيل و " حاييم رامون" معاون اولمرت نيز که تلاش دارند با فشار بر اولمرت او را به ضرورت دستيابي به توافقنامه اصول مذاکرات براي حل نهايي اقناع سازند ،از همين رويکرد تبعيت مي کنند . اما در مقابل شريک اصلي حزب کاديما که حزب کار باشد همواره مترصد تحرکات سران رژيم صهيونيستي  براي توافق بر مسائل حل نهايي هستند ،امري که "ايهود باراک" رهبر عودت کرده حزب کار به عرصه سياست که سخنان ناپلئوني بر زبان مي آورد ، هرگز آنرا نفي نکرده است بلکه بارها بي ميلي و مخالفت خود را نسبت به اين همايش که به نظر او بي نتيجه خواهد بود را اعلام کرده است .

 

به نظر هدف باراک بر کسي پوشيده نيست . او مردي است که بزرگترين حزب چپگراي اسرائيل را رهبري مي کند و هرگونه دستاورد سياسي در مقابل فلسطينيان در اين مرحله امتيازات را حريف مبارزه جوي او " اولمرت" خواهد داد .بنابراين باراک پيوستن به حکومت فعلي و بخصوص ملحق شدن به وزارت جنگ را پذيرفت تا برخي دستاوردهاي ميداني را پيش از جدا شدن از حکومت و رقابت براي دستيابي به رياست در انتخابات آتي ،براي خود محفوظ دارد و اکنون نيز با پيشنهاد کاستن از حجم برقي که غزه را تغذيه مي کنند در اين جهت گامي برداشته است .

 

نبود يک رقيب جدي براي باراک در داخل حزب کار نيز عاملي ديگر براي موفقيت هاي آتي باراک است چرا که "عامي ايالون" با گرفتن پست وزارت به کابينه اولمرت پيوست و " عمير پرتز" نيز هنوز تاوان حماقتهاي گذشته را مي پردازد و " فؤاد بن اليعزر" نيز که به نظر نگارنده قويترين مرد حزب کار است براي دفاع از باراک جانفشاني مي کند و سنگ او را به سينه مي زند .

اما ديگر احزاب همپيمان با کاديما در نگاه اول به نظر مي رسد که هرگونه توافق با فلسطينيان را رد کنند .يعني احزاب " اسرائيل بيتنا" به رهبري ليبرمان و حزب متدينان شرقي يعني " شاس" به رهبري  "ايلي يشاي" و مورد حمايت خاخام " عوفاديا يوسف" نيز با توافقها مخالفت کامل دارند .

 

اما از آنجا که سياست اسرائيل بر اساس ادبيات منافع و نه اصول و ارزشها پايدار است ،چند هفته پيش ليبرمان با عقب نشيني از چند منطقه اشغالي از شرق قدس موافقت کرد  و امروز طرح قديمي خود که هدف آن مبادله برخي مناطق عربي داخل اسرائيل با شهرکهاي صهيونيستي داخل کرانه باختري است را رو کرده است .

 

به نظر نگارنده هرگز نتوانست صداي خود را بالا ببرد و نتوانست در مقابل ديدارهاي مکرر اولمرت با ابومازن کاري کند که ثبات حکومت اولمرت را به خطر اندازد که علت آن اموال بسيار زيادي است که بدست انجمنهاي حمايت از فراخواني و مهاجرپذيري به اسرائيل مي رسد و براي روسيان تازه وارد هزينه مي شود .

 

حزب شاس نيز که بين اسرائيلي ها به حزب " بي خدا" معروف است ،براي مشارکت در هر حکومتي که اموال و هدايا را در اختيار آن قرار دهد و معاملات تجاري را براي حمايت از جايگاه حزب در ميان يهوديان متدين در اختيار آن بگذارد ،آماده است . اما حزب ديگر که حزب " بازنشستگان " باشد به قول مثال معروف « نه سر پياز است و نه ته پياز» به هيچ مساله بيرون حزبي کاري ندارد و اوضاع داخلي به اندازه کافي آنرا گرفتار کرده است .

 

بنابراين با تحليل احزاب چهارگانه تشکيل دهنده کابينه اسرائيل دريافتيم که اولمرت و هرچند نه براي امضاي توافقنامه هاي حل دائم ولي مي تواند بمنظور اعطاي بخش کوچکي از برگه هاي اختيارات و رشوه هاي سياسي قابل پرداخت در جهت کسب محبوبيت مردمي بيشتر به همايش برود و بخصوص اينکه او به همراه عقابهاي حزب  راستي به امريکا مي رود نه همچون "اسحاق رابين" که با کبوترهاي صلح روانه نشست شد .

 

اين تناقض عجيب و منافع شخصي متعدد در حکومت فعلي است که سبب اين حالت ارتجاعي شده است و بنا به

گفته بن اليعزر :" قدرت اين حکومت در ضعف عناصر حاضر در آن است " .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

د. م . پارسايي


نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa چهارشنبه 86 آبان 9   ساعت 11:45 صبح

رئيس جمهور جديد آرژانتين از نگاه اسرائيل

با انتخاب "کارلوس منعم" آرژانتيني سوري الاصل در سال 1989 به رياست جمهوري آرژانتين روابط اين کشور با رژيم صهيونيستي  محکمتر شد و بيشتر مقامات دولتي را يهوديان تشکيل دادند . در دوران رياست اين رئيس جمهور دو حادثه بزرگ رخ داد که يکي انفجار سفارت اسرائيل در بوئينس آيرس به سال 1992 بود و ديگري انهدام مقر اقليت يهودي آرژانتين در سال 1994 که البته انگشت اتهام هر دو طرف بسوي ايران کشيده شد و همکاري هاي طرفين براي يافتن جنايتکاران بشدت افزايش يافت .

پس از سالها تحقيق يک آرژانتيني ادعا کرد که بر اساس اسنادي کشف کرده است که ايران در پشت پرده اين جريانات ايستاده است و از اين رو دولت آرژانتين از پليس اينترپول درخواست کرد که دستور دهد مضنونين دستگير شوند و اين سازمان درخواست را پذيرفت .

سفارت اسرائيل در آرژانتين هرساله با حضور شخصيتهاي بلندپايه آرژانتيني ضمن بزرگداشت کشته شدگان انفجارها اعلام همبستگي و همکاري مي کنند و براي نمونه ليوني در دوازدهمين سالروز انفجارها اسرائيل و آرژانتين را حاميان ارزشهاي آزادي خواهي و دموکراسي و شريک جنگ بر ضد تروريسم جهاني خواند .

اما نگاه تل آويو به " کريستينا کرشنر" اولين زن رئيس جمهور در آرژانتين چگونه است ؟ تلويزيون اسرائيل در گزارشي جزئيات اين موضوع را آشکار کرده و مي گويد : روابط او به اسرائيل بسيار خاص بوده و با اقليت يهوي در داخل آرژانتين و خارج آن همکاري خوبي دارد و اين در حالي است که اقليت يهوديان آرژانتيني اقليت کوچکي نيست و تنها در 6 سال گذشته بيش از 35000 يهودي از اين کشور به اسرائيل آمده است .

"موتي کرشن" نويسنده اسرائيلي درباره بدست گرفتن قدرت توسط اين خانم آرژانتيني دوست يهود مي گويد : جهان زيباتر خواهد شد ،چرا که در آرژانتين خانمي بر سر قدرت آمده که با يهوديان روابط بسيار خوبي دارد ،هرچند که همسر او يعني رئيس سابق نيز با يهوديان رابطه خوبي داشت ولي همسرش نسبت به مسائل مربوط به يهوديان بي باک تر بوده و کاملا متقاعد مي باشد که کمک به يهود يک وظيفه است . اين نويسنده مي افزايد که آرژانتين با جثه سياسي و امکاناتي که دارد مي تواند بشکلي خاص به اسرائيل و به شکل عام به يهوديان جهان با چهره باز و آغوش گشوده تري رو کند گرچه که روابط امروز هم بد نيست .

وي مي نويسد : شايد هم احتمال داشته باشد اين خانم رئيس جمهور در اقداماتي دراماتيکي نسبت به اسرائيل و يهود بخصوص در رابطه با مبارزه با تروريسم فلسطيني و عربي و اسلامي – به زعم وي – از خود تحرکي نشان دهد ،چرا که اين خانم پيش از اين با کشته شدگان عملياتهاي مبارزان فلسطين و تمام کشته شدگان يهودي عملياتهاي تروريستي و انفجاري بر ضد موسسات و منافع يهودي ابراز همدردي کرده است .

اين نويسنده مي افزايد : در امريکا نيز احتمال آن هست که " هيلاري کلينتون"‌ دوست قديمي يهوديان با پيروزي بر رقباي خود در انتخابات رياست جمهوري ،روابط اسرائيلي امريکايي را بخصوص در زمينه انساني به حداعلي برساند چرا که روابط امنيتي ،اقتصادي ،نظامي ما با دولت بوش بسيار خوب و ايده آل است ولي بهر حال در کنار هم قرار گرفتن کلينتون و کرشنر مي تواند خون تازه اي به اسرائيل تزريق کند .

م.پ/

 


نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa چهارشنبه 86 آبان 9   ساعت 11:24 صبح


نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa چهارشنبه 86 آبان 2   ساعت 1:22 عصر

این قصه دیگر تنها در حد یک قصه نیست که از منابع خارجی نقل شود بلکه به مجموعه ای از اطلاعات قطعی و هماهنگ بدل شده که می توان از طریق آن به سناریویی دست یافت که برخی می کوشند آنرا انکار نمایند : امریکا برنامه دیرینه تبدیل لبنان به یک پایگاه نظامی امریکایی در منطقه را از سرمی گیرد .
اطلاعاتی که از چند منبع و از طریق چند واسطه به دست آمده نشانگر آن است که این طرح در مراحل اجرایی است و اگر پایگاه هوایی قلیعات بدلایل چندی کانون توجه امریکا باشد ،این بدان معنا نیست که سیستم نظامی گری امریکا به مناطق دیگر لبنان نمی اندیشد تا لبنان را به یک مستعمره نظامی تبدیل نماید .
بسیاری از ناظران و کارشناسان امور سیاسی همه آنچه را که در عرصه سیاسی لبنان انجام شده و می شود را مثل همیشه در چارچوب این "رغبت حریصانه امریکا" قابل ارزیابی می دانند ،به نحوی که می توان گفت محرک اصلی همه تحولات نظامی و سیاسی که سرزمینهای لبنانی شاهد آن بوده اند نتیجه مداخله های طرف دومی غیر از امریکا در برنامه بزرگ و استراتژیک تبدیل لبنان به سکوی حرکت امریکا بسوی دیگر مناطق منطقه بوده است .
تحرکات و مواضع برخی نیروهای داخلی لبنان که گمان می رود با رضایت و انتخاب خود و با نگاهی راهبردی و یا بصورت جبری و بناچار و بمنظور حفظ وجود سیاسی یا حتی مادی خود ،جزئی از این برنامه باشند نیز در چارچوب همین طرح کامل امریکایی قابل بررسی می باشد .
سخن از این پایگاه جدید امریکایی نکته جدیدی نیست و شاید بتوان به شایعات گسترده ای اشاره کرد که یک روز پس از ترور "رفیق حریری" رئیس دولت لبنان در 14 فوریه 2005 منتشر شد .بدین معنی که وی از همداستان شدن با این برنامه امریکایی سرباز زده بود و پیش از ترورش بدلیل خطرات بسیاری که این طرح برای اوضاع لبنان داشت مخالفت صریح خود با آن را به اطلاع امریکایی ها رسانده بود و شاید بهمین دلیل ترور شد .
در آن زمان با توجه به جو سیاسی و رسانه ای پرفشاری که بر گرده مردم لبنان سنگینی می کرد تا ذهن ایشان را به سوی یک جهت خاص در عملیات ترور و عاملان آن سوق دهد ،کسی به این مورد توجهی نکرد ولی امسال این موضوع با توجه به معلوماتی که از چند منبع و از چند جهت بدست آمد و بخصوص پس از حوادث اردوگاه نهرالبارد که به گفته کارشناسان عملیاتی برای پاکسازی منطقه فرضی پایگاه امریکایی با همکاری افرادی در داخل اردوگاه و تسهیل کنندگان ورود به آن ، بوده است ؛ این مساله باز هم به سطح بازگشت .
"واین مادسن" افسر سابق دستگاه اطلاعاتی امریکا تاکید می کند که یکی از اهداف اساسی امریکا از برپاکردن فتنه اردوگاه نهر البارد این بود که از آن بعنوان بهانه و پوششی برای بازکردن جایی برای نیروهای امریکایی و نیروهای ناتو باز شود تا پایگاه هوایی قلیعات در نزدیکی شهر طرابلس باهمکاری دولت لبنان بعنوان سکوی پرتاب امریکا بکار گرفته شود .
این افسر امریکایی در سخنانی که چندین روزنامه عربی آنرا به چاپ رساندند می افزاید : پایگاه قلیعات در لباس جدید خود بعنوان مقر فرماندهی نیروهای واکنش سریع پیمان ناتو و اسکادران بالگردها و واحدهای نیروهای ویژه بکارگرفته خواهد شد و نیز بعنوان پایگاه آموزشی نیروهای ارتش لبنان و نیروهای امنیتی زیر نظر امریکا استفاده خواهد شد .
برخی منابع دیگر این اطلاعات را با دیدارهای مکرر هیئت های نظامی امریکا از منطقه فرودگاه قلیعات مرتبط دانسته که چندین روزنامه امریکایی درباره آن گفته بودند امریکا قصد دارد از آن بعنوان یک پایگاه جوی امن در محیطی غیرمتخاصم ( در صورت برچیده شدن اردوگاه نهر البارد ) استفاده کند که از حومه شرقی بیروت تا مرزهای شمالی سوریه امتداد داشته باشد .
روزنامه لبنانی "الدیار" به نقل از گزارشگر خود در پاریس نوشت که رهبران پیمان آتلانتیک شمالی "ناتو" بالاخره پس از 2 سال تردید با دستور مستقیم امریکا تصمیم گرفتند که لبنان را نیز در بین کشورهای واقع شده در سواحل افریقا که پایگاه های نظامی هوایی در آنها برپا می شود ، بگنجاند .
نکته قابل توجه این خبر منتشره در 15 آوریل 2007 یعنی پیش از رویدادهای نهرالبارد جزئیات آن است که تاکید می کند ستاد مشترک ارتشهای عضو پیمان ناتو متوجه شدند که برپایی یک پایگاه هوایی در فرودگاه قلیعات در نزدیکی مرز لبنان با سوریه اهمیت بسیار زیادی دارد چه رسد به اینکه این منطقه بعنوان منطقه ای وسیعی برای تمرکز نیروهای ویژه واکنش سریع بکار رود !
یک هیئت نظامی امریکایی – آلمانی –ترکی در منطقه عکار سفری تحقیقاتی داشت و در گزارشی که به مقر پیمان ناتو در بروکسل ارائه کرد نوشت که برپایی پایگاه نظامی در این منطقه محروم به رشد و پویایی اقتصادی آن کمک می کند و به محض ورود نیروهای آتلانتیک همچون روستاها و شهرهای جنوبی که با ورود نیروهای فوریت بین الملل گرچه بصورتی پنهان و سطح پایین به رونقی دست یافتند ، با رشد و پیشرفت خوبی مواجه خواهد شد .
تهیه کنندگان این گزارش معتقدند که تمرکز بروی بخش مالی و انعکاس مثبت آن بر اهالی منطقه بی شک دولت لبنان را در کسب توافقها و جلب نظر افراد یاری می کند تا بتواند اجازه ورود این نیروها را بدون مخالفت جهات داخلی صادر کند ،هر چند که نام آنرا "مرکز بین المللی آموزش ارتش لبنان و دستگاه های امنیتی" بگذارد .
پیش از آن در 23 مارس 2007 روزنامه "الاخبار" درباره "کارگاه ترمیم و اصلاحی که در پایگاه هوایی قلیعات در دشت عکار برای ساکنان این پایگاه که در طول جنگ 33 روزه با اسرائیل مورد هجوم هوایی قرار گرفته بودند ،برپا شده است " خبر می دهد و می نویسد که کامیونها و بولدزرها در حال پر کردن و صاف کردن حفره های بزرگی هستند که در اثر برخورد موشکهای اسرائیلی بوجود آمده بود و در ورودی غربی فرودگاه نیز فعالیتهای دیگر می کردند .
این روزنامه همچنین به نقل از منابع آگاه می نویسد: حرکت آشکار هیئتهای نظامی و امنیتی کشورهای غربی و بخصوص پلیس فدرال و گمرکهای آلمان در منطقه مرزی بین العبودیه و العریضیه که به تمام مناطق شمالی در مرز با سوریه بطول 90 کیلومتر گسترش یافت و علاوه بر آن اجتماعی که در پایگاه قلیعات برگزار شد و گروه آلمانی و افسرانی امنیتی از لبنان را دربرگرفت و مانوری که با مهمات جنگی در میدان تیر پایگاه قلیعات با حضور گروه امنیتی امریکا طی چند ماه برگزار شد ،نشانه حضور نیروهای بیگانه در لبنان بوده و می پرسد : این تحرکات به چه منظور است و گامهایی که در پی آن در ارتباط با درگیری ها و کشمکشهای موجود برداشته خواهد شد چه در داخل لبنان و چه در سطح منطقه ای چه اهدافی را دنبال می کند ؟
پس از تمام این استفهام ها و اطلاعات ،خبر یقینی از منبع اصلی فاش شد ،چه آنکه سایت اطلاعاتی اسرائیل "دبکا" در چهاردهم همین ماه اعلام کرد که در منطقه قلیعات واقع در مناطق شمالی لبنان و در فاصله 120 کیلومتری دمشق که در واقع یک منطقه استراتژیک برا ی ایران و سوریه است ،یک پایگاه نظامی امریکایی برپا خواهد شد .
این تارنمای اینترنتی اسرائیلی می افزاید : این پایگاه هوایی امریکایی در 35 کیلومتری طرطوس و اولین پایگاه دریایی سوریه و مرکز فرماندهی روسیه در منطقه مدیترانه واقع شده و تاکید می کند که هر هواپیمایی که در این پایگاه فرود می آید در مسافت چند دقیقه ای از کارخانه های اسلحه و موشک سازی مشترک ایران و سوریه در دو شهر حمص و حماة قرار خواهد داشت .
این پایگاه از منابع اطلاعاتی نقل می کند که تغییرات ریشه ای در سیاست دولت جرج بوش در قبال لبنان بواسطه مشاوره هایی که در پنتاگون و شورای امنیت ملی امریکا و در نتیجه سخنان آدمیران "ویلیام فالون" فرمانده ارشد نیروهای امریکایی با رهبران دولتی در 26 جولای 2007 در بیروت انجام شد ،صورت گرفت .
این تارنما همچنین اشاره دارد به اینکه این رویکرد نو با از هجوم هوایی 6 سپتامبر اسرائیل به سوریه مورد تاکید قرار گرفت به نحوی که این امر پس از 25 سال، باعث احیاء حضور نظامی امریکا در لبنان خواهد شد .
این تارنما می افزاید : اولین گام اجرایی تاسیس پایگاه با فعالسازی دوباره پایگاه هوایی کوچک و نه چندان موثر قلیعات در اقدام مشترک امریکا و لبنان برداشته خواهد شد و از این رو مهندسان و فنی کاران نیروی هوایی امریکا کار بروی پایگاه هوایی جدید را شروع کرده اند و مدتی بعد این منطقه با گسترش بیشتر بعنوان پایگاه هوایی امریکا بکار می رود .
در نهایت به آنچه که روزنامه " السفیر" از آن پرده برداشت اشاره می کنیم که در حد "اطلاعات رسمی" بوده و پیرامون انتقال اندیشه دولت امریکا از مرحله برنامه ریزی و بررسی به مرحله پیاده سازی و اجرای برنامه ساخت پایگاه نظامی در لبنان و تبدیل این کشور به قلمرو یا جولانگاه امریکا سخن می گوید و بر این اساس این سوال مطرح می شود که نقش برخی نیروها در دولت لبنان برای اجرای این نقشه یا برنامه خطرناک که پیامدهای وخیم و ناخوشایندی برای لبنان و کل منطقه بدنبال خواهد داشت ،چه می باشد .
پس از همه این بررسی ها این یک سوال در ذهن اکثر کارشناسان باقی می ماند که آیا امریکایی ها که در طول کل تاریخ روابطشان با لبنان شکست خورده اند ،اینبار موفق خواهند شد یا خیر ؟؟ که برای پاسخ به آن یک داستان طولانی دیگر لازم است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* محمود ریا‏
* د. مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 30   ساعت 12:0 عصر

نقش گسترده اسرائیل در عراق بر هیچ یک از کارشناسان سیاسی و استراتژیک منطقه پوشیده نیست از زمانی که دولت آمریکا به ریاست " جرج بوش" تصمیم حمله به عراق را گرفت، اسرائیل نیز بازی خود در این کشور را آغاز کرد.آنچه که بیشتر توجه رسانه ها و کارشناسان را به خود جلب می کند، نقش موساد اسرائیل در عملیات تروریستی علیه شهروندان عراقی است . در حقیقت بسیاری از ترورها و انفجارهای عراق را موساد مدیریت می کند.

درست است که جریانهای تندور گاهی اوقات مرتکب اشتباهاتی می شوند که به زیان شهروندان بی گناه تمام می شود اما حقیقت این است که عناصر موساد با همکاری نیروهای اشغالگر آمریکا فعالیت گسترده ای را در عراق با هدف شعله ور کردن اختلافات قومی و افزایش خشونت طائفه ای دارد و سعی می کند آشوب بزرگی با هدف پاکسازی نژادی به راه اندازد.
اما معتقدیم که اسرائیل با این کارها می خواهد با یک تیر چند نشان بزند نخست اینکه هدف تاریخی خود را یعنی پایان دادن به عراق یکپارچه که خطری برای اسرائیل به حساب می آید، تحقق بخشد زیرا عراق صرف نظر از نوع نظام آن برای اسرائیل یک خطر امنیتی است ، همچنانکه وضعیت در رابطه با سوریه و مصر نیز به همین منوال است و اسرائیل سعی دارد این دولتها را از میان بردارد.
دومین هدف اسرائیل نیز نفوذ اقتصادی به خاک عراق است که ثروت این کشور از جمله نفت را عاید آن می کند و در واقع یک هدف استراتژیک برای آمریکا و اسرائیل است. از دیگر اهداف اسرائیل نیز تبدیل عراق به یک پایگاه جاسوسی منطقه ای علیه نیروهای مقاومت عربی و اسلامی و ایران، سوریه، حزب الله، حماس و جهاد اسلامی و دیگر نیروهای مقاومت منطقه است که در واقع سومین هدف موساد بشمار می رود.
تلاش برای تحقق این اهداف استراتژیکی حضور اسرائیل را هر روز در عراق بیشتر می کند به همین دلیل می بینیم که امروز 25 شرکت اقتصادی و نظامی و غیره به طور غیر مستقیم و تحت پوشش شرکتهای خارجی فعالیت می کنند که اکثر آنها مأمور موساد هستند.
بررسی تاریخی و مطالعه اخبار رسانه ها نیز شاهد این مدعاست زیرا در سپتامبر 2003 و به فاصله چند ماه از سقوط بغداد یک تاجر عراقی به اسرائیل سفر کرد که روزنامه اسرائیلی "معاریو" بدون ذکر نام آن نوشت: این فرد 50 سال سن دارد و مهمان"تسفی یمینی" کارخانه دار اسرائیلی است که با همدیگر در نمایشگاه عرضه محصولات پلاستیکی که از سوی اتحادیه صنعتگران اسرائیل در تل آویو برپا شده بود، بازدید کردند این فرد از زمان اشغال عراق به بغداد و چند شهر دیگر رفت و آمد می کند و با تعداد زیادی سیاستمداران اسرائیلی دیدار کرده و قصد دارد چندین قرارداد معامله با بازرگانان اسرائیلی امضا کند.
از سویی دیگر یک منبع آگاه عراقی فاش کرد که "مارک زال" وکیل اسرائیلی نزدیک به حزب لیکود سرمایه گذاری های جهانی در عراق را در دست دارد و به عنوان مشاور یک شرکت عراقی نزدیک به دولت عراق تعیین شده است و صاحبان شرکتهای اسرائیلی محصولات خود را از طریق مارک به عراق صادر می کنند و مارک پس از پایان جنگ عراق چندین بار به این کشور سفر کرده است.
از سوی دیگر روزنامه صهیونیستی"یدیعوت آحارنوت" در اکتبر سال 2004 نوشت: ترکیه به اسرائیل نسبت به فعالیت در شمال عراق هشدار داد و این در حالی بود که خبرها حاکی از اقدام اسرائیل برای خرید زمینهای غنی از نفت در منطقه موصل بود و رسانه های ترکیه اخباری را از فعالیتهای اسرائیل در شمال عراق منتشر کردند و روزنامه"أشکام" نخستین روزنامه ای بود که به این موضوع پرداخت و نوشت: گزارش منتشره از سوی سازمان اطلاعات ترکیه بیانگر اقدام اسرائیل به خرید زمینهای غنی از نفت از کردهای منطقه موصل است و به نوشته این روزنامه این گزارش به وزیر خارجه ترکیه ارائه شد و وی نیز خواستار بررسی دقیق موضوع و تأثیر آن بر ترکیه و منطقه شده است.
روزنامه های ترکیه با عنوان اشغال دوم عراق همچنین به موضوع سیطره اسرائیل بر مناطق نفتی عراق پرداخته و نوشتند که امیکا به شرکتهای اسرائیلی اجازه اشغال زمینهای عراق را داده است اما آنچه که نگرانی ترکها را بیشتر می کرد ارتباط اسرائیل با منطقه خودگردان کرد در شمال عراق بود که خواهان استقلال هستند.
از سوی دیگر بر اساس اسناد منتشره مأموریت این نفوذ به "نورمن حیزک" ژنرال و کارشناس امنیتی استراتژیکی اسرائیل محول شده است و بر اساس این اسناد اسرائیل بدنبال تحقق چندین هدف استراتژیک در عراق است که مهمترین آن انتقال خط لوله نفت و آب از عراق به اسرائیل به منظور حل مشکل انرژی و کمبود آب شرب اسرائیل است و علاوه بر اسکان بیشترین تعداد فلسطینیان در عراق با هدف توسعه شهرک سازی در اراضی اشغالی فلسطین می باشد.
سرمایه گذاری در عراق با هدف استفاده از ارتباط مستقیم آن با ایران برای ایجاد اختلافات و عملیات خرابکارانه در داخل خاک ایران و کنترل مرزهای آن از دیگر اهداف اسرائیل است. در خصوص صحرای غربی عراق نیز اسرائیلی ها تمایل دارند که آمریکا یک پایگاه بزرگ نظامی در این صحرا تأسیس کند تا بدین ترتیب از استفاده از این منطقه به عنوان سکوی پرتاب موشک ضد اهداف اسرائیلی به مانند کاری که صدام حسین کرد، جلوگیری شود. اسرائیلی ها حتی به درون نهادهای دولتی عراق نیز نفوذ کرده اند به گونه ای که این اسرائیلی ها هستند که وزارت نفت، بازرگانی، آموزش، دارائی، کشاورزی و غیره را اداره می کنند. همچنانکه اطلاعات بدست آمده نشان می دهد که آمریکا به تازگی چند کارشناس اسرائیلی یهودی الأصل را به عنوان مشاور در چند وزارتخانه عراق منصوب کرده است که از جمله این افراد"دیوید تومی" مشاور وزیر دارائی و "شیکون وفینومی" مشاور وزیر دفاع، "دیوید لینش" مشاور وزیر کشاورزی، " والری و فلیب کارول" مشاور وزیر نفت، "تسموح مارفی" مشاور وزیر صنایع،"دون آبیرلی" مشاور وزیر ورزش و جوانان ، "دون آبردمن" مشاور وزیر آموزش عالی و "شلئمو معوز" مشاور وزیر کشور است و علاوه بر آن شش یهودی به عنوان مشاورین وزیر آموزش و پرورش تعیین شده اند که مأموریت اصلی آنان تغییر روشهای تربیتی متناسب با وضعیت جدید است و تمامی وزارتخانه های عراق تحت سیطره موسسه یهودی آمریکائی"ران" قرار دارد که همه اعضای این مؤسسه از عناصر موساد اسرائیل و سازمان اطلاعات امریکاست.
بر اساس اطلاعات به دست آمده از عراق، موساد اسرائیل یک مرکز اطلاعات خاورمیانه در بغداد تأسیس کرده است که اقدام به ترجمه مقاله های ضد سیاست های غرب منتشر شده در روزنامه عربی به زبانهای انگلیسی، آلمانی ، عبری،فرانسوی و ایتالیائی می کند و با هدف بدنام کردن اعراب آنرا در میان مشترکین توزیع می کند این مرکز از تأیید نیروهای اشغالگر و پنتاگون برخوردار است و در واقع ویترین فعالیتهای اطلاعاتی اسرائیل(موساد) به حساب می آید.
اما در کنار نفوذ اقتصادی اسرائیل، بسیاری از کارشناسان از جمله کارشناسان اسرائیلی معتقدند که اسرائیل سعی دارد با این اقدامات چند هدف را تحقق بخش که از جمله این اهداف خروج اسرائیل از تنگنای اقتصادی بویژه پس از آغاز انتفاضه الأقصی از طریق پر کردن بازارهای عراق از تولیدات اسرائیلی است به ویژه اینکه بسیاری از کارخانه های اسرائیل در نتیجه ادامه انتفاضه تعطیل شده است. این در حالی است که وزارت دارائی اسرائیل در گزارشی مطبوعاتی اعلام کرد که اسرائیل طی پنج سال آینده 17 میلیارد دلار بهره وری خواهد داشت و اسرائیل می تواند برای نخستین بار در تاریخ خود دلار بودجه وزارت دارائی را 400 تا 700 میلیون کاهش دهد و اقتصاد آن در یک سال از 750 میلیون دلار به یک میلیارد و بیست و پینج میلیون دلار برسد و صادرات غیر مستقیم اسرائیل به عراق نیز در سالهای آتی به بیش از یکصد میلیون دلار در سال افزایش می یابد.
منابع مطبوعاتی متخصص در زمینه استراتژی اسرائیل نیز فاش کردند که سازمان جاسوسی اسرائیل(موساد) توانسته است موافقت رهبران نظامی آمریکا در عراق را برای صدور مجوز به شرکتهای اسرائیلی جهت خرید زمین در عراق را کسب کند و سریعا زمینهائی به طور مخفیانه و با قیمت بسیار هنگفت بویژه در کرکوک و نواحی اطراف آن و شمال غربی عراق به مساحت 250 هکتار از خانواده های فقیر کرد خریداری و تبدیل به پایگاههای اطلاعاتی موساد کرده است و علاوه بر آن زمینهای به مساحت بسیار زیاد در مرزهای ایران و عراق خریداری کرده است. به گفته این منابع موساد در تحرکات خود از دستگاههای تکنولوژی نصب شده در شمال عراق در مرز ترکیه وسوریه استفاده می کند.
این تنها بخشی از فعالیتهای اسرائیل در عراق است که خطر شدید بر امنیت و ثبات عراق و منطقه را نشان می دهد و بیانگر ابعاد جنایتهائی است که اسرائیل در این سرزمین مرتکب شده و می شود که بر اساس گزارشهای بین الملی تا کنون به کشتار حدود یک میلیون عراقی منجر شده و علاوه بر آن حدود چهار میلیون نفر نیز آواره شده و به طور شگفت انگیزی اختلافات قومی و مذهبی بالا گرفته است و به طور سازماندهی شده ای نفت این منطقه به غارت می رود.

‌* دکتر رفعت احمد .
ترجمه: زیبا میرزامحمدی .

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 3:57 عصر

تغییرات سریع در معادلات نظام بین الملل و همچنین تغییر در موازنه قدرت ناشی از جهانی سازی در دهه 90 قرن گذشته و اوایل قرن حاضر، رژیم اسراییل را مثل همیشه واداشت تا در راهبرد سیاست خارجی خود نسبت به دنیای خارج بازنگری نماید. توجیهات، اسباب و ادعاهای تاکتیکی این تغییر راهبرد در عوامل زیر نهفته است:
نخست : حل مشکلات مرزها و ساخت کمربند امنیتی پیرامون خود.
دوم : اعتراف به قانونی بودن مرزهایش ،یعنی مرزهای کشوری همچون دیگر کشورها (ولی کدام مرزها ؟ مرزهای 1948 یا 1967 یا 1973 یا مرزهای کنونی و آتی ؟ کدام مرزها ؟)
سوم :سوق دادن اختلافات در منطقه به نفع خود .
چهارم :‌سوءاستفاده از امکانات و دارایی های منطقه و تاسیس طرح های منطقه ای مشترک با حمایت یهودیان جهان .
پنجم :‌نفوذ در آسیا و پیشبرد روابط سیاسی و اقتصادی با دولتهای جنوب .
ششم : سوء استفاده از عناصر مذکور برای دستیابی به مرکز نفوذ جهانی و گریز از هرگونه برنامه های جهانی متناقض با برنامه های این رژیم.
لازم به ذکر است که این اولین باری نیست که اسرائیل با ایجاد یک راه نفوذ در خاورمیانه بزرگ در صدد شکستن محاصره و طوقی که بدور آن بسته شده می باشد ،بلکه بن گوریون موسس این رژیم در دهه 50 نیز تلاش کرد یک خاورمیانه غیرعربی متشکل از ترکیه ،اتیوپی ،ایران و اسرائیل شکل دهد که آن طرح در اثر سقوط شاه ایران در اواخر دهه 70 عقیم ماند و اسرائیل با این حال تلاش کرد که با کشورهای اسلامی به اصطلاح خود غیرافراطی رابطه برقرار کند تا با آنچه که "احساسات اسلامی" ضد اسرائیلی می نامد مبارزه کند و از اینجا بود که راهبرد جدید- قدیم این رژیم برای نفوذ فعال در منطقه آغاز شد که از جمله کشورها جمهوری های تازه استقلال یافته آسیای مرکزی همچون آذربایجان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان وقرقیزستان بود.
این جمهوریهای اسلامی که بخشی از شوروی سابق محسوب می شدند در بیشتر محافل بین المللی بعنوان کشورهای خاورمیانه ای و اسلامی به حساب آمدند ولی اسرائیل حتی پیش از فروپاشی امپراطوری شوروی آنها را در برنامه خود قرار داد و برای این منظور از نفوذ عربی و ایرانی به این کشورها جلوگیری کرد و برای مثال وقتی یاسر عرفات به قزاقستان سفر کرد و ضمن به رسمیت شناختن دوجانبه ، با این کشور تفاهمنامه همکاری امضا کرد (1992) ،اسحاق شامیر به نمایندگان کنگره امریکا و وزارت خارجه این کشور نامه ای نوشت تا با اعمال فشار بر قزاقستان این کشور را وادار به لغو تفاهمنامه خود با سازمان آزادیبخش فلسطین نماید. به رغم این فشارها سازمان آزادیبخش رابطه خود با این جمهوریها را حفظ و بلکه ترقی داد و با وجود دوران سخت انتقال اقتصادی این جمهوریها به فشارهای امریکا توجهی نکرد .
اسرائیلیها در آغاز از دو عنصر دیپلماسی و بازرگانی برای ایجاد روابط با این جمهوریهای تازه استقلال یافته بهره بردند و سپس از اقلیت های بسیار زیاد یهودی که در این کشورها پراکنده بودند سود جستند و در نهایت در سال 1992 اسرائیل جمهوریهای آذربایجان ، قزاقستان، گرجستان و تاجیکستان را به رسمیت شناخت و در 1993 با ترکمنستان و با جمهوری های دیگر رابطه سیاسی برقرار کرد .
انجمن های دوستی یهودی در این جمهوری در نفوذ به داخل این کشورهای تازه استقلال یافته کمک خوبی بودند و در طول دهه 90 با افزایش مهاجرت یهودیان، رابطه یهودیان این کشورها با اسرائیل بسیار قوی شد و سازمانهای اسرائیلی فعالیت خود را در این کشورها افزایش دادند. برای مثال آژانس یهود در سال 1992 در تاشکند یک همایش اقتصادی برگزار کرد و همان سال انجمن دوستی اسرائیل –آذربایجان نشستی دوستانه را در حیفا برگزار نمود و اسرائیل اولین سفیر خود در ازبکستان را بعنوان اولین سفیر در این کشورهای ششگانه تعیین کرد .
برای تسهیل در پایان بخشیدن این تحقیق ابتدا به بررسی روابط و هماهنگی های عمیق این جمهوری ها با اسرائیل می پردازیم :
1- آذربایجان :
وقتی اسرائیل در سال 1992 با این جمهوری رابطه برقرار کرد ، ایران ترکیه را به همکاری در ایجاد این روابط متهم نمود و از آن پس اسرائیل کوشید روابط اقتصادی نظامی خود را با این جمهوری تقویت کند و در نزاعی که پیرامون سرزمین "ناجورنوکارباخ" وجود داشت طرف آذربایجان را گرفت و به کمک ترکیه این کشور را مسلح کرد و در مارس 1992 شرکت هواپیمایی العال اسرائیل پروازهای منظم به این کشور را آغاز کرد و سفارت اسرائیل در باکو در همان سال افتتاح شد و آذربایجان هم مانند دیگر کشورها به رابطه ای که اسرائیل با امریکا داشت بسیار اعتماد نشان داد تا اگر بتواند از این رهگذر چیزی نصیب خود گرداند .
2- تاجیکستان :
همچون آذربایجان ،این جمهوری نیز بدلیل دارا بودن منابع سرشار مواد خام و نیروی کار توجه بسیاری از سرمایه گذاران را به خود جلب کرد و برغم وجود جنگ داخلی در سال 1992 اسرائیل روابط دیپلماتیک خود را با این جمهوری حفظ کرد و سفیر اسرائیل با اقامت در مسکو جریان روابط را هدایت می کرد . اسرائیل در جولای 1992 توافقنامه ای برای انتقال فناوری کشاورزی این رژیم با تاجیکستان امضا کرد تا بتواند از نفت خام این کشور بهره برد.
جمعیتهای اسلامی که نقش بسزایی در تحولات جامعه این جمهوری داشتند اما سعی نمودند از گسترش روابط تاجیکستان با اسرائیل جلوگیری کنند و در تظاهرات های گسترده، اسرائیل و امریکا را محکوم می کردند .
3- ازبکستان :
اسرائیل با این جمهوری روابط محکم تری داشت که محور آن زراعت و آبیاری بود به نحوی که اسرائیل در سبتامبر 1992 طی توافقنامه ای، آبیاری منطقه اندیزان و ساخت مزرعه های نمونه به کمک مالی امریکا و آموزش کارشناسانی در کشت پنبه (که تولید این کشور را 30 %‌افزایش داد) و کاهش 70 درصدی میزان مصرف آب را به عهده گرفت و وزیر سابق تجارت خارجی اسرائیل نیز اعتراف کرد که 4 شرکت بزرگ اسرائیلی دائما در این جمهوری فعال هستند .
4-ترکمنستان :
روابط سیاسی بین اسرائیل و ترکمنستان از سال 1993 پاگرفت . معاون نخست وزیر ترکمنستان در سال 1994 از اسرائیل دیدار کرد و شیمون پرز این دیدار را پاسخ گفت و توافقنامه هایی در زمینه اموزش و کشاورزی و بهداشت به امضا رسید و ارزش تبادل تجاری این دو در سال 1995 به 40 میلیون دلار رسید و شرکت یهودی "مرهاف" نیز به نمایندگی از اسرائیل با امضای یک قرارداد 500 میلیون دلاری تقویت و تجهیز پالایشگاه نفت ترکمنستان را بر عهده گرفت .

5- قزاقستان :
با وجود آنکه یک میلیون از قزاقها اصالتا آلمانی هستند ولی اسرائیل برغم ترس اولیه با شیوه هایی خاص این مورد را نیز با روشهای سیاسی و اقتصادی مورد بهره برداری قرار داد و برای مثال با سرمایه گذاری در کشاورزی سودهای کلانی بدست آورد و از جمله شرکت "لیفی" به تنهایی تنها محصول شیر قزاقستان را حدود 60 % افزایش داد و هزینه های تولید را بسیار کاهش داد .اسرائیل در سرمایه گذاریهای محلی در بانکها و فروشگاه های بزرگ و مخابرات نیز دستی داشت و سودهایی را از این کشور تازه استقلال یافته روانه اسرائیل کرد .
6- قرقیزستان :
این جمهوری در سفری که "عسکر آقاییف" رئیس جمهور آن در سال 1993 به اسرائیل داشت ،این رژیم را به رسمیت شناخت و در سطح افتتاح سفارتخانه ای در اسرائیل با این رژیم روابط سیاسی برقرا کرد و دو طرف در زمینه های متعددی از جمله علمی ،مخابراتی ،فناوری ،فرهنگ و طرح های اقتصادی مشترک قول همکاری دادند.
نقش ایران و ترکیه
ایران و برخی کشورهای عربی بخصوص عربستان سعودی و فلسطین در این کشورها نقش بسزایی بر عهده داشتند و بسیار کوشیدند تا از نفوذ اسرائیل در جمهوری های تازه استقلال یافته شوروی سابق بکاهند که پرداختن به این مبحث به خودی خود نیاز به یک بحث گسترده تری دارد و در مقاله حاضر مجال آن نیست. دراین میان اما ایران نقش محوری را بر عهده داشت چرا که تصور یک خاورمیانه بدون نقش مثبت ایران بسیار دشوار است و از همین روست که اسرائیل می کوشد نقش ایران را محدود نماید واز این رو به روشهایی برای تهدید این کشورروی آورده است. هرچقدر ایران برای کاهش نفوذ اسراییل در آسیای میانه تلاش کرد لیکن همکاری ترکیه با اسرائیل و روابط متنوع و روبه رشد آنها و پیمان نظامی راهبردی آنها طبیعتا به نفع اسرائیل بود.
در قبرص که از موشکهای اس 300 روسی برخوردار است و برای اسرائیل و ترکیه (با پیروزی حزب اسلامگرای توسعه و عدالت به ریاست اردوغان) خطری بالقوه محسوب می شود، از نفوذ اسرائیل خبری نیست.
برغم تمام مسائل ذکر شده اما اسرائیل همچنان راهبرد خود را که فضای مناسبی برای این رژیم در آسیای میانه فراهم کرده، با کمک امریکا پیش می برد و این در حالی است که کشورهایی همچون عربستان سعودی ، مصر و ایران و حتی فلسطینیان درگیر مسایل پیش پا افتاده ای هستند که سبب ساز این مسایل خود آمریکا و رژیم صهیونیستی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


*دکتر خالد إبراهیم بعباع ، نویسنده اردنی

* ترجمه د. مصطفی پارســـــــــــــــایـــی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 3:31 عصر

مهاجرت به فلسطین اشغالی سنگ بنای اندیشه صهیونیسم و جنبش ملی یهود بوده و عمده عامل حفظ بقای رژیم صهیونیستی، باقی ماندن جمعیت یهود در منطقه است. از همین رو رژیم تلاش کرده علاوه بر حفظ جمعیت موجود ،یهودیان سایر مناطق جهان را نیز با ترغیب و اغواء به فلسطین اشغالی بکشاند . اما جنبشهای مقاومت ملت فلسطین عمده سبب برهم خوردن سیاستهای استعماری صهیونیستهای مکار بوده است .


انتفاضه الاقصی در پی انتفاضه اول مردم مبارز فلسطین باعث شد که مهاجرانی که با هزار آرزو و به انگیزه تحقق وعده های سران صهیونیست به فلسطین آمده بودند ،روی آرامش را نبینند و کم کم درباره اوضاع خیالی که برای آنها توصیف شده بود ،شک کنند .

بر اساس اخباری که ازجلسه کنیسه درز کرده است ،هم اکنون 65 % از مردم رژیم اندیشه مهاجرت را درسر می پرورانند و اکثر دانشجویانی صهیونیستی که در خارج درس می خوانند قصد بازگشت به اسرائیل را ندارند . سران صهیونیست فرزندان خود را نه تنها به ماندن در اسرائیل تشویق نمی کنند بلکه وادارشان می کنند به خارج از این رژیم بروند .

قبل از انتفاضه الاقصی سالانه 70 هزار تن به اسرائیل مهاجرت می کردند که این رقم در طول انتفاضه به نصف رسید . رژیم صهیونیستی درسال 2002 اسرائیل با کاهش 31 درصدی مهاجرت به داخل مواجه شد و حدود 270 هزار تن از مهاجران جدید که از روسیه و اروپا طی سالیان وارد این رژیم شده بودند، در سالهای پیرامون سال 2000 در اثر وخامت اوضاع امنیتی و سیاسی و اقتصادی در این رژیم بسوی کانادا و امریکا و استرالیا مهاجرت نمودند .
این در حالی است که در سالهای اخیر نیز با وجود امکان بازگشت و اقامت آسان برای یهودیان هجرت کرده ، مهاجرت به اسرائیل با رشد منفی مستمر روبرو بوده و از 24 و 23 هزارتن در سالهای 2003 و 2004 به 19 هزار تن در سال 2005 رسیده است و سرانجام رژیم که صحبت از مهاجرت معکوس راممنوع و جرم تلقی کرده بود ،خود مجبور به اعتراف شد که مهاجرت بیش از مهاجرت مهاجرت به داخل شده است .

هرساله بر تعداد کسانی که بعنوان تارک رژیم شناخته می شوند افزوده می شود و البته این درحالیست که وزارت مهاجرین رژیم، کسانی را که تا 12 سال پس از خروج به اسرائیل بازگردند را جزء آمار ترک کنندگان رژیم محسوب نمی کند .

با تشدید بحرانها و بخصوص با درگرفتن جنگ لبنان ،روند مهاجرت معکوس شاهد رشدی فزاینده بود و به اعتراف منابع صهیونیستی صفهای طولانی مسافران درحال فرار ، فرودگاههای رژیم را بحالت نیمه تعطیل کشاند.
مرکز مطالعاتی صهیونیستی "بیت سلیم" در تحقیقی تایید کرد که حدود 600 الی 700 هزار یهودی به سبک کشورهای فقیر از سرزمینهای اشغالی مهاجرت کرده اند ،یعنی تحصیلکردگان و متخصصان دانشگاهی و صنعتی بیشتر این افراد را تشکیل می دهند . طبق این تحقیق دارندگان مدرک کارشناسی ارشد دو برابر دارندگان مدرک کارشناسی و سه برابر فاقدان مدارک دانشگاهی بوده است .طبق این تحقیق از 700 هزار تن مذکور حدود 600 هزار نفر مدرک بالاتر از لیسانس دارند و در واقع قشر دانشگاهی را تشکیل می دهند . یکی از علل این امر هم پایین تر بودن حقوق اساتید اسرائیلی از سطح درآمد اساتید در غرب ( 2000 دلار در ماه در برابر 5000 الی 8000 هزار دلار ) می باشد .


این درباره فرار سرمایه های معنوی ،اما درباره فرار سرمایه های مادی هم باید گفت مبارزات فلسطینیان باعث شده است ورود سرمایه و توریست به این رژیم کاهش چشمگیری یابد و برخی کارخانه های رژیم به فکر به نقل مکان به کشورهای همسایه بیفتند .

"زئیف بویم " وزیر امور مهاجران اسرائیل اعلام کرد با آنکه یهود اکنون دربهترین وضعیت رفاهی خود در طول تاریخ می باشند حاضر نیستند در کشور خود اسرائیل زندگی کنند .کل جمعیت یهود جهان حدود 13 میلیون نفر است که 5.3 میلیون در امریکا و 5.25 میلیون در اسرائیل بسر می برند .

بویم خود اعلام کرد که نارضایتی از رژیم ،بی اعتمادی به سران سیاسی رژیم ،ضعف امکان تحصیلات عالی و نگرانی از وضعیت امنیتی از جمله عوامل مهاجرت معکوس اسرائیل بوده است .

وزارت امور مهاجران اسرائیل سعی کرده است با پیگیری برنامه هایی یهودیان خارج را به اسرائیل فراخواند و امکانات اقامت ایشان را فراهم نماید تا اسرائیل برای آنان به کشوری مطلوب تبدیل شود اما آنها درکشورهایی که از رفاه خوبی برخوردار بوده و با سامی ستیزی( در اصل یهود ستیزی ) مخالفند زندگی می کنند و در نتیجه طرحهای اسرائیلی که میلیاردها دلار صرف اجرای آنها می شود تنها در صد محدودی نزدیک به صفر را به این رژیم کشیده است .

آژانس جهانی یهود نیز برای جذب یهودیان فرانسه به اسرائیل اعلام کرد که قصد دارد کارمندان مبلغ خود را به این کشور گسل نماید که "روژه کوکرمان" رئیس یهودیان فرانسه با ابراز انزجار و شگفتی از این اقدام ،مخالفت خود با آن را آشکار نمود .

البته هنوز بسیاری از مهاجران از اسرائیل ملیت اسرائیلی خود را تغییر نداده و شاید در صورت یافتن شرایط عالی مالی حاضر شوند چند صباحی دیگر را نیز در این منطقه زندگی کنند که البته این فقط شامل یهودیان ساکن جمهوریهای استقلال یافته و برخی یهودیان فقیر دیگر می باشد که طمع مالی باعث می شود به زندگی در قفسی که صهیونیستها ساخته اند، تن دهند . با این شرایط اسرائیل به مکانی برای انباشتن و اطعام فقرایی بدل شده که به ماندن آنها نیز امیدی نیست .

علت دیگر خروج یهود آنست که این منطقه بعلت دوری از اروپا و امریکا و عدم وجود همان شرایط ( جامعه مترقی ، بازار سرمایه بی حد وحصر و امکان تجارت پرسود، امکان تحقیقات و پیشرفت در همه زمینه ها ، جای گرفتن در متن رخدادها و آشنایی با همه پیشرفت ها و در نتیجه پویایی و فعالیت در موضوعات مهم روز، هیجانها و تفریحات در مراسم مجلل و خوشگذرانی ها با حضور ستاره های ورزش و هنر و ... ،وجود امکان ورود به هرگونه لاابالی گری اخلاقی و فساد که بعلت برخورداری مالی جزئی از شخصیت یهودیان معاصر شده است ،و هزاران دلیل دیگر ...) در این سرزمین که از غرب غریب افتاده نمی تواند نظر این قوم را جلب نماید .

به نظر منطقی می آید قومی که خیال حکمرانی بر جهان را در سر می پرورانند ،خود را در متن جوامعی که حوادث تاریخی درآنجا رقم می خورد قرار دهند و با ایستادن در مسیر حرکت جهانی رویدادها به نحوی خود را در آن شریک کنند و از این رهگذر سودی عاید خود سازند تا هر چه بیشتر و و سریعتر رشد نمایند و پیکره خود را حجیم تر و ثقیل تر نمایند تا برای برخورد ها آماده گردند .

همینگونه هم بوده و یهود با دخالت در پرسود ترین تجارتهای جهانی از جمله نفت (هفت خواهران نفتی) ،الماس و جواهرات ،تکنولوژی کامپیوتری(نظیر شرکت اینتل) و هنر هفتم (70 % از تولیدات هالیوود با سرمایه یهودیان پشتیبانی می شود ) توانسته اند به بزرگترین قدرت اقتصادی جهان بدل شوند .

اما نکته حائز اهمیت آنکه تمام فعالیت یهود در زمینه اقتصادی مخفیانه و بصورت زیر زمینی و بدور از آگاهی سایر سرمایه مداران بوده است .آنها با مسیحی جلوه دادن خود و یا با دوستی مصلحتی و ابراز همدردی با مسیحیان به درون جمع آنها نفوذ کرده و پنهانی بر ذخایر مادی خود افزودند تا ناگهان چشم جهان غول سیاه سرمایه داری را درپیش خود دید که تمام منابع مالی جهان را بلعیده و در خود گرفته بود .

مقاومت نیروهای فلسطینی دربرابر ارتش این رژیم که وظیفه حفظ امنیت این شهروندان (یا بهترمیهمانان) را برعهده دارد ،نیز باعث شده تا یهودیان ثروتمند جهان حاضر نشوند جان عزیز خود ! را به جایی ببرند که حتی 1 % احتمال خطر در آن هست .
انگیزه های مهاجرت یهودیان به رژیم به چند شاخه تقسیم می شود که بطور خلاصه به شرح زیر می باشد :
1- انگیزه دینی :
* تمایل به دیدن سرزمین موعود و مردن در‌ آن .
* اعتقاد به نزدیک شدن ظهور مسیح و عملی شدن وعده رهایی .
2- انگیزه مادی:
* گریز از اوضاع اقتصادی نابسامان مناطقی که در ان زندگی می کردند .
* گمان دستیابی به ثروت و سلطه مادی پایان ناپذیر به محض رسیدن به سرزمین موعود بر اساس
عوامفریبی سران صهیونیسم .
3- انگیزه سیاسی :
* یافتن سرزمینی برای یهود که تاکنون بصورت پراکنده در جوامعع مختلف زندگی کرده بودند و
تشکیل دولت مستقل بمنظور قدرت یابی برای عملی کردن اهداف سیاسی شوم سران صهیونیسم
درلفاله نگیزه های دینی یهود .

به هر حال سیر قهقرایی مهاجرت به اسرائیل درمقابل روند فزاینده خروج از آن همچنان ادامه دارد ولی مشکل حاد دیگری هم فراروی صهیونیستهاست که تغییر بافت مردمی شهرهای فلسطین می باشد که طی آن به اعتقاد کارشناسان در 15 الی 20 سال آینده یهودیان در فلسطین اشغالی به یک اقلیت تبدیل خواهند شد که علت این امر را هم می توان در موارد زیر جستجو کرد :
1- سطح پایین زاد و ولد در بین صهیونیستها در مقایسه با فلسطینیان
2- کاهش 80 درصدی مهاجرت یهودیان به رژیم در مقایسه با سالهای گذشته
3- کاهش نسبت زاد و ولد یهودیان خارج به علت آمیزش آنان درجوامع اروپایی و امریکایی که از سطح توالد پایینی برخوردارند .

از 1948 تاکنون بیش از 3 میلیون نفر از اسرائیل خارج شده اند . جمعیت کنونی اسرائیل 6 میلیون و 800 هزار نفر است که حدود 20 % از آنها فلسطینی هستند .

آمار مهاجران ورودی به اسرائیل طی سالهای اخیر به شرح زیر بوده است :

1990= 200هزار نفر / 1991= 176 هزار نفر / 2000= 60 هزار نفر / 2001= 43 هزار نفر
2002 =33 هزار نفر / 2003 = 23 هزار نفر / 2006 = 19 هزار نفر /2007= ؟

آیا در سالهای آینده نیز شمار یهودیانی که علاقمند ورود به اسرائیل هستند به همین میزان خواهد بود یا اینکه اسرائیل یا همان فلسطین اشغالی خودمان به سرزمین متروکه ای بدل خواهد شد که حضور دوباره ساکنان اصلی آن رونق و سرسبزی را بدان بازخواهد گرداند ؟؟


________________________________________
- آمار مقایسه بافت جمعیتی فلسطینی و اسرائیلی در فلسطین :

سال یهودیان فلسطین فلسطینیان داخل مجموع
تعداد نسبت نسبت
1917 56000 8.0 644000 92 700000
1932 112000 11.3 881690 88.7 993690
1948 650000 31.5 1415000 68.5 2065000
1961 1981700 58.2 1421779 41.8 3403479
1969 2490000 64.2 1387700 35.8 3877700
1980 3283000 64.3 1819000 35.7 5102000
1985 3517000 62.7 2091000 37.3 5608000
1988 3659000 61.3 2301000 38.7 5960000
1990 3926000 60.2 2597000 39.8 6523000
1994 4455300 61.5 2789000 38.5 724430
2000 4300000 53.75 3700000 46.25 8000000

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 3:1 عصر

« اسرائیل اکنون یک " فاجعه فاشیستی است که چیزی نمانده به یک آلمان نازی بدل شود » ،« صهیونیسم ابزاری برای تاسیس یک دولت بود و اکنون پایان پذیرفته است » ،« صهیونیسم بودن ما اکنون با تمام جهان رودررو ایستاده و این یک فاجعه است »، « روزی که اسرائیل سلاح اتمی خود را کنار بگذارد مهمترین روز در تاریخ این رژیم خواهد بود » ، « وجود روحی یهودیان ابدی است اما وجود سیاسی گذراست و اسرائیل رژیمی موقت است ...» ،« ملت یهود از آغاز در سیر و حرکت بوده اند و اسرائیل تنها یک ایستگاه موقتی است » ، « نخبگان اسرائیل این رژیم را ترک کرده اند و بدون نخبه دولتی وجود ندارد » ،« امروز ما مردگانی هستیم که هنوز خبر مرگمان را نشنیده ایم ولی در واقع مرده ایم . این تجربه ناموفقی است » ،« اندیشه دولت یهودی مقبول نیست .. شکست خورده است .. تعریف این رژیم به عنوان یهودیت، سرآغاز سرانجام آن است».(از کتاب " شکست دادن هیتلر" )
این جملات همه تاکیدی است بر این ضرب المثل عربی " و شهد شاهد من اهله ( و شاهدی از میان اهل او گواهی داد ) که البته شاهد ما یک فرد معمولی نیست ..بلکه او یک نخبه سیاسی است که در عرصه اسرائیلی و صهیونیستی جهانی فردی ممتاز بشمار می آید .
این فرد" آبراهام بورگ " رئیس سابق کنیست اسرائیل به مدت 4 سال (1999-2003) و عضو کنیست به مدت 10 سال (1988-1995 و 1999-2003) و رئیس آژانس یهود بمدت 4 سال (1995-1999) بود . "یوسف بورگ " پدر ابراهام نیز از نخبگان یهود بود و بمدت 40 سال از زمان بن گریون تا زمان پرز وزیر بود .
"اهل" در این ضرب المثل ،صهیونیست ها و اسرائیلی ها هستند که او در سالهای اخیر و بخصوص با کتاب "‌شکست دادن هیتلر " و مصاحبه طولانی که پس از آن با " آری شاویت " ،پیر روزنامه نگاری اسرائیل از روزنامه "هاآرتض" انجام داد ،از آنها اعلان برائت کرده بود . این کتاب با عنوان تحریک کننده و آن مصاحبه جسورانه در اسرائیل و خارج از آن غوغای سیاسی و رسانه ای عظیمی بر پا کرد . وی درباره عنوان کتابش گفته است که قرار بود نام کتاب " پیروزی هیتلر" باشد که در آخرین لحظه آنرا تغییر دادم و مقصود از آن اینست که اسرائیل که هم اکنون یک " فاجعه فاشیستی "‌است چیزی نمانده که به یک " آلمان نازی" تبدیل شود . او می افزاید : من نمی خواهم که هویت من با نام هیتلر معین شود ،یعنی به او اجازه ندهیم که ما را بعنوان واکنشی در برابر هولوکاست به گروهی "نازیان" بدل کند .

عقده های اسرائیلی

نویسنده این کتاب از حال حاضر اسرائیل سخن می گوید و آینده یهودیان در اسرائیل را پیش بینی می کند . اگر نگوییم هجومی سخت باید گفت که او با انتقادی سخت از تجربه صهیونیستی و اسرائیلی صحبت می کند و می گوید :" صهیونیسم وسیله ای برای تاسیس دولت بود و اکنون به پایان رسیده است " او سخنانش را اینگونه ادامه می دهد که " صهیونیت ما اکنون با تمام جهان رودررو شده و این یک فاجعه است " . او اسرائیل را اینگونه توصیف می کند که این رژیم : " سنگدل ،امپریالیستی ، منزوی ، سطحی ،نظامی ، راهزن ، ستیزه جو ،وحشی ،گیتو ، صهیونیستی ،جنایتکار جنگی ،قائل به یک عرب مرده یک عرب کمتر ، بدون الهامات روحی و رژیمی بدون روح و نظامی است که تنها قدرت را می فهمد و قدرت زیادی هم دارد اما فقط همین قدرت را دارد " .
سوال نویسنده این است که این میل شدید به قدرت از چه روست و خود پاسخ می گوید که : " چون ما جامعه ای هراسناک هستیم و هراسمان از مرگ 6 میلیون یهودی در هولوکاست ناشی می شود .یعنی جایی که " عقده ستم دیدگی" نهفته شده است به ، این معنی که تمام جهان بر ضد ماست و از ما متنفر است و قصد نابود کردن ما را دارد " . سبب دوم میل به قدرت نیز آنست که :" اسرائیل در میان دشمنانی محصور است که قصد نابودی آنرا دارند " و طبعا این همان" عقده مسادا" است که به زمان اشغال فلسطین توسط رومی ها بازمی گردد آنگاه که گروهی از یهودیان افراطی تصمیم گرفتند مبارزه کرده و با قلعه مسادا در فلسطین بازگردند که پس از محاصره ای طولانی خودکشی دسته جمعی را بجای تسلیم شدن برگزیدند .
نویسنده در سخن از قدرت، به موضوع سلاح اتمی که خود عقده دیگری بنام " عقده شمشون" را شکل می دهد و به معنی " بگذار تا ویرانی همراه من دشمنانم را نیز به زیر آوار برد " است ، می پردازد و می گوید : روزی که اسرائیل در آن سلاح اتمی خود را کنار بگذار مهمترین روز در تاریخ ای رژیم خواهد بود . آنروز با دشمن خود معامله ای برجسته خواهیم داشت که با وجود آن دیگر به سلاح اتمی نیازی نخواهد بود . این باید هدف اصلی و اوج رویاهای ما باشد " . نویسنده می افزاید : این هراس که به "ستم دیدگی بیمارگونه (= پارانویا) بدل شده است به سیطره راستگرایان بر نظام سیاسی ما انجامید که خود به یک فاجعه فاشیستس منجر شد . در اسرائیل برخی صداها به گوش می رسد که می گویند ویران خواهیم کرد و خواهیم کشت و بیرون خواهیم راند .. "‌ . و حقیقت امر بدتر از این است . نویسنده ادامه می دهد : وقتی که رئیس کنیست بودم از زوایای گوناگون با نمایندگان کنیست صحبت کردم .. گروه صلح طلبان را دیدم که می گفتند ما خواهان صلحیم چون از اعراب متنفریم و تاب نگاه کردن به قیافه آنها را نداریم و تحملشان نمی کنیم . و گروه های حزب راستی را دیدم که زبان را بکار می بردند که زبان " مایر کاهانا" خاخام تندرویی است که سالها پیش ترور شد و شعار او این بود که " عرب خوب ،عرب مرده است" . نگارنده می افزاید : من قویا احساس می کنم که به احتمال زیاد کنیست اسرائیل را از برقراری روابط جنسی با عربها بازمی دارد و تصمیمات اداری بکارگرفته خواهد شد تا از کارکردن زنان نظافتچی و کارگران یهودی جلوگیری شود .. قوانینی همچون قوانین نورنبورگ .. همه اینها روزی اتفاق خواهد افتاد .. و این امر امروز هم رخ می دهد .

دیوار حایل

بورگ درباره دیوار حایل می گوید : این دیواری است بر ضد ستم دیدگی بیمارگونه (بارانویا) به این معنی که من دیوار بزرگی خواهم ساخت و بدین ترتیب مشکل به پایان می رسد چون دیگر آنها (دشمنان عرب) را نخواهم دید . دیوار نشانه پایان مرزهای اروپاست یعنی اروپا در این جا پایان می یابد و نیز به این معنی که ما پایگاه و خط مقدم اروپا هستیم و دیوار شما را از بربرها جدا می کند و این دیوار همچون دیوار چین است و این امری غم انگیز است . نویسنده سخن خود از اسرائیل را اینگونه پایان می دهد که "‌امروز ما مردگانیم .. هنوز خبر را نشنیده ایم ولی در واقع ما مرده ایم و تجربه ای شکست خورده را پشت سر گذاشته ایم ".

وجود اسرائیل و آینده یهود

بنابراین چاره چیست ؟ نویسنده می گوید : در تاریخ یهود وجود روحی سرمدی است حال آنکه وجود سیاسی موقتی و وجود اسرائیل نیز موقتی می باشد .او می گوید : ملت یهود از آغاز تاریخ در حرکت بوده اند و اسرائیل تنها یک ایستگاه سرراهی است . اگر از دوستان خود در اسرائیل بپرسیم که آیا مطئن هستید که فرزندانتان در اینجا زندگی خواهند کرد تعداد کسانی که جواب مثبت می دهند چند در صد خواهد بود ،خواهیم دید که پاسخ از 50 %‌ بیشتر نیست . نخبگان اسرائیل این سرزمین را ترک کرده اند و بدون نخبه هم نمی توان دولت تشکیل داد .
پاسخ به سوال بنابراین چاره چیست اینکه :" هر اسرائیل که می تواند باید یک گذرنامه خارجی بدست آورد ،چون اندیشه دولت یهودی مقبول نیست .. شکست خورده است .. و تعریف این رژیم به عنوان دولت یهودی سرآغاز سرانجام آن است و بدتر آنکه آنرا دموکراتیک هم بخوانند .. در این صورت این رژیم به نیتروگلیسیرین (ماده سریع الانفجار) بدل خواهد شد .

بورگ می گوید : یهودیان هزار سال با ترس و هراس در آلمان زندگی کردند و این سالها به پایان رسید . آینده و ایستگاه پایانی ما در امریکاست ،یعنی همان جایی که یهود در آن شرایطی فراهم کردند که “Goy”
گوی= غیر یهودی می تواند پدر ،مادر ،برادر ،فرزند یا شریک من باشد . گوی در امریکا یک موجود ستیزه گر نیست بلکه یک میزبان است و این به معنی پیدایش یک تجربه آمیزش یهودی است نه جدایی . امری که در این جا از آن خبری نیست چرا که گوی همانگونه که در گیتو یک موجود ستیزه گر و نقطه مقابل و دشمن بود ". نویسنده به پایان حتمی اسرائیل اشاره می کند و تنها یک پیشنهاد ارائه می کند : مهاجرت به امریکا . اما این تنها گزینه بر پایه یک رای است چون گزینه دیگری هم هست : هر که می خواهد مهاجرت کند و هر که می خواهد بماند . همیشه یک اقلیت یهودی بعنوان گروهی آرام و بی خطر در میان ملل عربی زندگی می کرده و برای خود محله هایی داشته اند همچون محله یهودی دمشق و بغداد و .. و اکنون هم می توان اسرائیل را محله یهودی نشین در میان جهان عرب دانست که یهودیانی که مخالف هجرت هستند و می خواهند بمانند همچون گذشتگانشان در میان عربها زندگی کنند .

این بخشی از سخنان بورگ در باره صهیونیسم و اسرائیل بود و شاید بیش از آنی باشد که عربها اجازه گفتنش را به خود داده اند و یا جهان غرب و اروپا از ترس اتهام ضد سامی بودن یا اسرائیل ستیزی جرات سخن گفتن از آنرا به خود داده است . پیش از این هم در امریکا کتابهایی در انتقاد از اسرائیل و صهیونیسم منتشر شده که البته مرده بدنیا آمدند یعنی یا اجازه پخش نیافته و یا تنها در کتابفروشی های مشهور به فروش رفته و در رسانه ها بشکل آزاد و پویا به آن پرداخته نشده و بسرعت از صحنه کنار رفته اند ،چرا که در گذشته امریکا و اسرائیل درباره اسرائیل و صهیونیسم مناقشه و بررسی آزادانه ای وجود نداشته است و این موضوع یکی از تابوهایی بوده که از بیم تهمت ضد سامی بودن و اسرائیل ستیزی مناقشه و بحث بر سر آن ممنوع بوده است .

اما طی ماههای گذشته تعدادی کتب و مقالات تحقیقی به چاپ رسیده که در دیوار بسته شده بدور صهیونیسم و اسرائیل که بمنظور جلوگیری از نفوذ افکار مخالف یا حتی بحث آزاد بدون ترس از اتهامات سنتی و قدیمی صهیونیسم ستیزی و ضدیت با سامیان کشیده شده ، شکافی بوجود آورده است . از جمله این کتابها کتاب پر مصداق و واقع بین "‌فلسطین : صلح نه نژادپرستی " نوشته جیمی کارتر ،رئیس جمهور سابق امریکا و نیز کتاب " چیرگی بر صهیونیزم " نوشته جویل فوکل اندیشمند امریکایی و کتاب " لابی اسرائیلی و سیاست خارجی امریکا " نوشته پروفسور والت و پروفسور میرشهایمر می باشد . این کتابها و دیگر موارد در این زمینه از صهیونیسم و نژادپرستی اسرائیل و آینده نه چندان درخشان آن انتقاد می کنند و از نفوذ صهیونیستها در امریکا صحبت می کنند . بخلاف آنچه برای کتابهای پیشین رخ می داد این کتابها به راحتی منتشر و توزیع شده و در شرایط آزادانه ای مورد بحث قرار گرفت .
آنچه بورگ انجام داد قانونی کردن صحبت و بحث درباره اسرائیل و مسلح کردن عرب و دیگران به سلاح گفتگو و مناقشه و مجادله با اسرائیلیان و دوستان آنها و بازکردن در مناقشه بی هراس بروی صهیوینستها و اسرائیل بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* دکتر الیاس سمعو - دکترای روابط بین الملل از دانشگاه امریکایی واشنگتن و کارشناس روابط بین الملل و مسائل سیاسی امریکا .

* ترجمه د. مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 2:44 عصر

دیدار نخست وزیر اسرائیل از چین در ژانویه سال 2007 یک دیدار تاریخی به شمار آمد و با این وجود تحلیلگران اسرائیلی در شبه اجماعی تاکید کردند که این دیدار راه تازه ای برای فراهم شدن امکان تاثیرگذاری بر مواضع این دولت باز نکرد اما توانست یخ روابط را که در اثر الغای یکجانبه معامله فروش هواپیماهای "فالکن" چین در سال 2000 بوجود آمده بود را ذوب کند . این کارشناسان می افزایند که مجرد همین امر پیشرفتی است که در سایه حضور پررنگ روزافزون چین در خاورمیانه و عرصه جهانی که اشاره ای به تبدیل این کشور به یک قدرت منطقه ای و بین المللی طی سالهای آتیست ،هرگز نمی توان آنرا نادیده گرفت .

در این راستا می توان به مقاله ای که "شیمون شیفر" خبرنگار سیاسی روزنامه صهیونیستی " یدیعوت آحرونوت " و "ناحوم برنیاع" مسوول بخش تحلیلی این روزنامه بطور مشترک درباره نتایج این سفر نوشته اند اشاره کرد که می گویند : بر اساس بخشی از گفتگوهای مقدماتی که نخست وزیر طی سفر به چین داشته است ،چین قصد ندارد درباره موضوع هسته ای ایران هیچ تعهدی به اسرائیل بدهد . چینی ها در دیدارهای رسمی خواهند گفت که آنها نگرانی اسرائیل درباره تلاشهای ایران برای مسلح شدن به نیروی هسته ای را درک می کنند .
چین معتقد است که ایران باید از فعالیت هسته ای خود در زمینه نظامی دست بردارد ولی از افزایش فشار تحریم های اقتصادی بر ضد این کشور پرهیز می کند . " چین آماده است تا خود را تنها قربانی یک کشور کند که آنهم چین می باشد " و این جمله ایست که دیپلماتهای اسرائیل از زبان مقامات بلندپایه چینی شنیده اند . چنینی ها همچنین درباره قطع رابطه و تحریم جنبش حماس هم با اسرائیلی ها همراهی نمی کنند ولی در رابطه با افزایش روابط تجاری و همکاری تکنولوژیک با اسرائیل از خود علاقه نشان می دهند و از این رو حجم تبادل تجاری چین و اسرائیل درسال 2006 به حدود 3 میلیارد دلار رسیده که این نشانه رشد سالانه حدود 20 درصدی داد و سند طرفین است ( یدیعوت آحارونوت – 10 ژانویه 2007 ) .

گزارش مرکز تحقیقات اسرائیلی – مدار نیز در گزارشی سعی کرده است تا برخی جزئیات روابط اسرائیل – چین را بررسی کرده و پیامدها و نتیاج منفی آن بر سیاست اسرائیل و اوضاع منطقه ای و بین المللی را مورد مطالعه قرار دهد .

نقاط عطف تاریخی
"یورام عفرون" محقق مرکز پژوهشهای امنیت ملی در دانشگاه تل آویو بر این باور است که بارزترین ویژگی روابط اسرائیل و چین که بر اسرائیل تاثیر می گذارد پذیرفتن روش نزدیک شدن مصلحت گرایانه و نرمی است که دولت چین در قبال اسرائیل پیش گرفته است و در این راستا صراحتا به کنترل سطح ، ماهیت و آینده روابط در همه زمینه ها از سوی سران چین اشاره می کند .
نقطه آغاز روابط اسرائیل با چین به تماسهایی که "شاوول ایزنبرگ" تاجر اسرائیلی در دهه 70 سنگ بنای آنرا گذاشت و توانست سران چین را به بکارگرفتن تکنولوژی پیشرفته اسرائیل اقناع کند ،بازمی گردد .در آن سالها بدلیل اغاز ساخت زیربناها در چارچوب سیاست اصلاح و بیرون نگری اقتصادی ،تمام توجه چین به وارد کردن فناوری پیشرفته در زمینه عمران شهری و نظامی معطوف بود . اسناد اسرائیلی حاکی است که آیزنبرگ توانست در سال 1979 یک دیدار سری بین صاحبان صنایع امنیتی اسرایئل و سران سازمانهای امنیتی چین برگزار کند که پیامد آن امضای چندین معامله بزرگ تسلیحاتی بود . همکاری نظامی که در ادامه این روابط شروع شد به طرفین کمک کرد و هنوز هم رابطه ای که از آن زمان شکل گرفت به نحوی ادامه دارد .ولی چین بدلیل ترس از آسیب دیدن روابط گسترده اش با کشورهای عربی و اسلامی همواره مخالف آن بوده که این روابط محکم امنیتی و اقتصادی به صورت علنی بین طرفین جریان یابد و بر این اساس روابط سیاسی کامل طرفین تنها از سال 1992 شکل رسمی به خود گرفت که آنهم در پی فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی و بلوک شرق و اساسا بدلیل به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی سازمان آزادی بخش فلسطین و برپایی همایش مادرید انجام شد . از آن هنگام روابط سیاسی در بالاترین سطح بین طرفین انجام شد که اوج آن سفر سال 2000 رئیس جمهور چین به اسرائیل بود .طرفین همچنین توافقنامه های همکاری فراوانی در زمینه های اقتصادی و امنیتی امضا کرده اند .

با این وجود تحلیلهای اسرائیلیان همواره بر این نکته تاکید کرده که پیشرفت روابط سیاسی و تا حدی اقتصادی هرگز در پیشبرد اهداف سیاسی اسیرائیل در برقراری رابطه با چین موثر نبوده است و در این زمینه به فروش سلاح از سوی چین به مخالفان اسرائیل و ادامه صادرات موشک ها و فناوری ساخت آن به چند کشور خاورمیانه ای و همکاری در برنامه هسته ای ایران اشاره کرده اند و عدم تغییر سیاست تایید اعراب در مساله نزاع عربی - اسرائیلی و پرهیز از دخالت در فرایندهای سیاسی منطقه از سوی چین را خاطر نشان ساخته اند .

اما روابط اسرائیل و چین در آن دوره بدلیل بحران در روابط امریکا و چین اندکی هم با رکود مواجه شد که این بحران در اثر حوادث موسوم به "تیان آن مین" (متفرق کردن تظاهرات "یاران دموکراسی" در بزرگترین میدان پکن با زور اسلحه و کشتار از سوی دولت چین ) بوجود آمد و در سایه خواست چین به الحاق تایوان به این کشور وخیم تر گردید . در میان این دو حادثه بود که امریکا تصمیم گرفت فروش سلاح به چین را ممنوع کند و بر اساس آن صادرات از اسرائیل به چین کاهش یافت و امریکا با صدور تجهیزات امنیتی به چین مخالفت کرد .
در سال 1999 امریکا به رغم اصرار اسرائیل بر اینکه امریکا در جریان قراداد فروش هواپیماهای نظامی فالکن به چین گذاشته شده و با آن موافقت کرده بود ، با اجرای این قرارداد مخالفت کرد . اسرائیل به چین وعده داد که با نرم کردن امریکا و پشت سر گذاشتن مخالفت امریکا این معامله را به مرحله عمل درآورد ولی وقتی که تلاشهای اسرائیلی ها بی نتیجه ماند و امریکا بر موضع خود اصرار کرد ،اسرائیلی ها در سال 2000 مجبور شدند بصورت یکطرفه قرار داد را لغو کنند که این به تیرگی روابط طرفین چینی و اسرائیلی انجامید ولی با این وجود همکاری در زمینه هایی که چین بدان راغب بود همچنان ادامه یافت ،چه اینکه بر اساس آمارهای رسمی اسرائیل حجم تبادل تجاری طرفین در فاسله سالهای 2000- 2005 به بیش از سه برابر رسید و تنها در سال 2006 حدود 40 % نسبت به سال قبل رشد داشت .

نگاه اسرائیل به تحولات اخیر چین
بیشتر دیدگاه های اسرائیلی نسبت به آخرین تحولات در چین حاکی از آن است که هدف اصلی چین حفظ تمامیت ارضی خود و بالابردن جایگاه بین المللی چین است که اصلی ترین ابزار برای این منظور از سوی دولت چین ،حفظ استمرار رشد اقتصادی که طی 20 سال گذشته سالانه حدود 20 % بوده است ،می باشد . از این رو نیاز چین به بازارهای خارجی و منابع خارجی مواد خام و نیز سرمایه گذاری خارجی و فناوری پیشرفته روز به روز بیشتر می شود و در این زمینه، چین در سطوح مختلفی عمل می کند که البته این موارد هر چه باشد اشاره به موارد زیر الزامی است :

* تلاش چین برای افزایش نفوذ خود در جامعه جهانی بدون برانگیختن خشم یا ترس دول دیگر . نکته قابل ملاحطه اینکه چین در سالهای اخیر حضور خود را در چارچوبهای منطقه ای و بین المللی عمیق تر کرده و رابطه اش با کشورهای مخالف امریکا همچون روسیه و اتحادیه اروپا را تقویت کرده است .

* چین می کوشد در منطقه جنوب شرق آسیا از طریق تقویت روابط به همسایگان جایگاهی بالاتر بدست آورد . بر اساس داده های رسمی سال 2004 سرمایه گذاری های خارجی مستقیم از سوی کشورهای ژاپن ،سنگاپور، کره جنوبی ،تایوان و هنگ کنگ حدود 59 %‌از کل سرمایه گذاری خارجی آن سال چین را تشکیل می داد و نسبت تجارت چین با این کشورها حدود 41 % از کل تجارت خارجی چین را شامل می شد .

* چین تلاش می کند رابطه خود با کشورهای دارنده مواد خام و منابع انرژی را که اکثرا از دولتهای در حال رشد خاورمیانه و امریکای جنوبی و افریقا می باشند ،توسعه بخشد .

می توان گفت که مشکل اصلی چین در سالهای اخیر رابطه آشفته این کشور با ایالات متحده بوده است و اخیرا برخی شخصیتهای امریکایی چین را اصلی ترین دشمن امریکا دانسته اند . اما چین معتقد است که امریکا می کوشد تا این اسب لجام گسیخته پیشرفت و فعالیت شدید بین المللی چین را مهار کند و از این جهت این کشور را بزرگترین تهدید بر ضد خود می داند . این احساس چین باعث می شود که با کشورهای در حال رشدی چون ایران و سودان و ونزوئلا که نظیر چین در مواجهه با امریکا قرار گرفته اند رابطه برقرار کند . ولی رابطه بین چین و امریکا بسیار پیچیده و پرلایه تر از آن است که با این تفسیر در عرض بتوان آنرا بررسی کرد ،رابطه ای که همزمان از ویژگی همکاری اقتصادی گسترده برخوردار است و حدود 10 % از تولیدات چین به بازار امریکا صادر شده و بیش از 5 % کل سرمایه گذاریهای خارجی در چین از سوی امریکا می باشد .

دامنه اشکال قدیمی تر رابطه چین و امریکا به منطقه خاورمیانه می رسد ،چرا که چین همچنان خاورمیانه را سرچشمه انرژی و بازار بزرگ تولیدات نظامی و کارگران چینی و نیز منبع سرمایه گذاری و فناوری می داند و از این رو با کشورهایی چون ایران و سعودی رابطه برقرار می کند . چین امریکا را مهمترین خطر برای آزادی عمل خود در خاورمیانه و عامل احتمالی محرومیت از کشتیرانی آزاد و دستیابی به مواد خام و انرژی به شمار می آورد ولی تاکنون نشانه ای از تلاش چین برای متزلزل کردن موقعیت امریکا در خاورمیانه مشاهده نشده بلکه گاه مجبور می شود به دستورات امریکا گردن نهد که نمونه آن تسلیم در برابر فرمان امریکا به بلوکه کردن درآمدهای نفتی عراق از چین در زمان صدام و موافقت با وضع تحریم هایی بر ضد ایران در سایه برنامه هسته ای این کشور می باشد .
اما با این وجود چین پیوسته برای تثبیت موقعیت خود در میان کشورهای حاشیه خلیج فارس تلاش می کند و حضور سیاسی خود را بتدریج در کل منطقه پررنگ می کند و بطور مثال رابطه با سعودی را تقویت کرده و در مسائل سیاسی عراق و پیرامون برنامه هسته ای ایران اقداماتی می کند .
نتیجه ای که می توان از مطالب ذکر شده گرفت اینکه احتمال تغییر سیاست چین در خاورمیانه براساس رخدادها و اوضاع جدید منطقه و نیز بر پایه دگرگونی میزان قدرت قوای جهانی وجود دارد . سابق بر این نتایج همایش هفتم هزتزیلیا در مورد " درجه ایمنی و امنیت ملی اسرائیل (2007) " نیز اشاره به این نکته داشت که این تغییر علاوه بر امور دیگر به ادامه حالت ضعف و انزوای جایگاه امریکا بعنوان فرمانده جهان مربوط می باشد که البته مسائلی نظیر کاهش دائمی توجه و توان امریکا در تحمل بار "اصلاح جهان" و ادامه تحلیل رفتن توان این کشور در همکاری با اروپا نیز در این مورد تاثیر بسزایی دارند . در همین حال نیروی چین و هند بسرعت در حال افزایش است و تا 5 سال دیگر چین قادر است فاصله نظامی و تکنولوژیکی بین خود و امریکا را به حد صفر برساند یا حتی از آن پیشی گیرد .

دیدگاههای آینده
بنا بر آنچه گذشت بیشتر دیدگاه های اسرائیلی قائل بر آنند که چین در آینده نزدیک یا دور مجبور خواهد بود که درباره رویدادهای منطقه خاورمیانه اعلام موضع کند و در این بین انتخاب همپیمان شدن با کشورهایی که امنیت و استقرار منطقه را تضمین می کنند را از سوی چین ،پیش بینی می کنند ،چرا که این امنیت، منافع اقتصادی چین را در دروه زمانی کوتاه و بلند تامین می کند . اما این احتمال هم وجود دارد که موضع چین بواسطه تحولاتی نظیر افزایش تنش با امریکا یا تشدید سیطره امریکا بر منابع نفتی خاورمیانه که در اختیار این کشور نیست ،تحت تاثیر قرار گیرد و نیز این احتمال هم هست که افزایش تنشها بین کشورهای خاورمیانه و امریکا ،این کشورهای را بسوی چین سوق دهد . البته تحلیلگرانی که چنین نظراتی دارند معتقدند که حتی افزایش نفوذ چین در خاورمیانه نیز بیش از آنکه اسرائیل را متضرر کند به این رژیم سود می رساند چرا که با توجه به وجود روابط امنیتی – اقتصادی با چین در دوره های بحرانی روابط طرفین از صدمات احتمالی برکنار بوده است .

اما در سطح امنیتی دیدگاه های مذکور به بیمناکی از ادامه انتشار سلاح های چینی جدید در خاورمیانه اشاره کرده اند . به گفته همین منابع چین فروش سامانه های تسلیحاتی و فناوری نظامی در زمینه موشکی و فناوری هسته ای و سلاح های شیمیایی به ایران و سعودی و سوریه و لیبی و ... را از دهه 80 شروع کرده است که برخی از این سامانه ها بدست سازمانهایی که بر ضد اسرائیل می جنگند ( در جنگ لبنان حزب الله یک موشک ساخت چین را بسوی یک ناوچه اسرائیلی پرتاب کرد ) می رسد . اما این موضوع نیز در چارچوب سود و زیان اقتصادی که برای چین بسیار مهم است و در راس فهرست اولویتهایش قرار دارد ،قابل تفسیر می باشد .
عفرون تاکید می کند که بسیار دشوار است که بتوان درباره کیفیت تغییر و توسعه موضع چین در خاورمیانه پیش بینی نمود اما آنچه قابل فرض است اینکه چین از سویی به تقویت امنیت و آرامش در منطقه و از سوی دیگر به افزایش نفوذ خود در آن چشم دارد .

ازنظر این محقق ،تنها همین امر اسرائیل را ملزم می کند که از اکنون و در همه شرایط چین را کشوری بزرگ و موثر در خاورمیانه بداند و سعی کند که رابطه خود را با آن در همه زمینه ها تقویت کند ولی نه به ضرر " روابط استراتژیک " خود با امریکا . این محقق می افزاید که البته این امر چندان هم ساده نیست ،چرا که نزدیک شدن چین همواره ،اولا و دائما، سودجویانه است و بنابراین سودی که اسرائیل از این کشور بدست می آورد در مقایسه با سودی که از دیگر کشورهای منطقه بدست می آورد ،اندک است .

* انطــوان شلحـت
* ترجمه د. مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

<      1   2   3   4   5      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عملیات "زمستان داغ" غزه... نقش آفرینی جریان تندروی «مذهبی ! »
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
94989 :مجموع بازدیدها
8 :بازدید امروز
7 :بازدید دیروز
درباره خودم
آنچه گذشت ... - مقالات آموزشی ،سیاسی، اجتماعی
nehad parsa
فلسطین ،حزب الله ،سیاست ایران ، جامعه ایران ،سیاست امریکا ، جامعه امریکا ،سیاست اسرائیل ،جامعه رژیم صهیونیستی
لوگوی خودم
آنچه گذشت ... - مقالات آموزشی ،سیاسی، اجتماعی
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لینک دوستان
صهیون پژوه
آوای آشنا

فهرست موضوعی نوشته ها
رژیم صهیونیستی[19] . خاورمیانه[13] . سیاست امریکا[12] . سیاست جهان[4] . سیاست ایران .
بایگانی نوشته ها
آنچه گذشت ...
زمستان 1386
پاییز 1386
اشتراک