سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خداوند متعال، هرگاه بنده ای را دوست بدارد، روزی اش را به اندازه قرار می دهد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

nehad parsa - مقالات آموزشی ،سیاسی، اجتماعی
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 30   ساعت 12:0 عصر

نقش گسترده اسرائیل در عراق بر هیچ یک از کارشناسان سیاسی و استراتژیک منطقه پوشیده نیست از زمانی که دولت آمریکا به ریاست " جرج بوش" تصمیم حمله به عراق را گرفت، اسرائیل نیز بازی خود در این کشور را آغاز کرد.آنچه که بیشتر توجه رسانه ها و کارشناسان را به خود جلب می کند، نقش موساد اسرائیل در عملیات تروریستی علیه شهروندان عراقی است . در حقیقت بسیاری از ترورها و انفجارهای عراق را موساد مدیریت می کند.

درست است که جریانهای تندور گاهی اوقات مرتکب اشتباهاتی می شوند که به زیان شهروندان بی گناه تمام می شود اما حقیقت این است که عناصر موساد با همکاری نیروهای اشغالگر آمریکا فعالیت گسترده ای را در عراق با هدف شعله ور کردن اختلافات قومی و افزایش خشونت طائفه ای دارد و سعی می کند آشوب بزرگی با هدف پاکسازی نژادی به راه اندازد.
اما معتقدیم که اسرائیل با این کارها می خواهد با یک تیر چند نشان بزند نخست اینکه هدف تاریخی خود را یعنی پایان دادن به عراق یکپارچه که خطری برای اسرائیل به حساب می آید، تحقق بخشد زیرا عراق صرف نظر از نوع نظام آن برای اسرائیل یک خطر امنیتی است ، همچنانکه وضعیت در رابطه با سوریه و مصر نیز به همین منوال است و اسرائیل سعی دارد این دولتها را از میان بردارد.
دومین هدف اسرائیل نیز نفوذ اقتصادی به خاک عراق است که ثروت این کشور از جمله نفت را عاید آن می کند و در واقع یک هدف استراتژیک برای آمریکا و اسرائیل است. از دیگر اهداف اسرائیل نیز تبدیل عراق به یک پایگاه جاسوسی منطقه ای علیه نیروهای مقاومت عربی و اسلامی و ایران، سوریه، حزب الله، حماس و جهاد اسلامی و دیگر نیروهای مقاومت منطقه است که در واقع سومین هدف موساد بشمار می رود.
تلاش برای تحقق این اهداف استراتژیکی حضور اسرائیل را هر روز در عراق بیشتر می کند به همین دلیل می بینیم که امروز 25 شرکت اقتصادی و نظامی و غیره به طور غیر مستقیم و تحت پوشش شرکتهای خارجی فعالیت می کنند که اکثر آنها مأمور موساد هستند.
بررسی تاریخی و مطالعه اخبار رسانه ها نیز شاهد این مدعاست زیرا در سپتامبر 2003 و به فاصله چند ماه از سقوط بغداد یک تاجر عراقی به اسرائیل سفر کرد که روزنامه اسرائیلی "معاریو" بدون ذکر نام آن نوشت: این فرد 50 سال سن دارد و مهمان"تسفی یمینی" کارخانه دار اسرائیلی است که با همدیگر در نمایشگاه عرضه محصولات پلاستیکی که از سوی اتحادیه صنعتگران اسرائیل در تل آویو برپا شده بود، بازدید کردند این فرد از زمان اشغال عراق به بغداد و چند شهر دیگر رفت و آمد می کند و با تعداد زیادی سیاستمداران اسرائیلی دیدار کرده و قصد دارد چندین قرارداد معامله با بازرگانان اسرائیلی امضا کند.
از سویی دیگر یک منبع آگاه عراقی فاش کرد که "مارک زال" وکیل اسرائیلی نزدیک به حزب لیکود سرمایه گذاری های جهانی در عراق را در دست دارد و به عنوان مشاور یک شرکت عراقی نزدیک به دولت عراق تعیین شده است و صاحبان شرکتهای اسرائیلی محصولات خود را از طریق مارک به عراق صادر می کنند و مارک پس از پایان جنگ عراق چندین بار به این کشور سفر کرده است.
از سوی دیگر روزنامه صهیونیستی"یدیعوت آحارنوت" در اکتبر سال 2004 نوشت: ترکیه به اسرائیل نسبت به فعالیت در شمال عراق هشدار داد و این در حالی بود که خبرها حاکی از اقدام اسرائیل برای خرید زمینهای غنی از نفت در منطقه موصل بود و رسانه های ترکیه اخباری را از فعالیتهای اسرائیل در شمال عراق منتشر کردند و روزنامه"أشکام" نخستین روزنامه ای بود که به این موضوع پرداخت و نوشت: گزارش منتشره از سوی سازمان اطلاعات ترکیه بیانگر اقدام اسرائیل به خرید زمینهای غنی از نفت از کردهای منطقه موصل است و به نوشته این روزنامه این گزارش به وزیر خارجه ترکیه ارائه شد و وی نیز خواستار بررسی دقیق موضوع و تأثیر آن بر ترکیه و منطقه شده است.
روزنامه های ترکیه با عنوان اشغال دوم عراق همچنین به موضوع سیطره اسرائیل بر مناطق نفتی عراق پرداخته و نوشتند که امیکا به شرکتهای اسرائیلی اجازه اشغال زمینهای عراق را داده است اما آنچه که نگرانی ترکها را بیشتر می کرد ارتباط اسرائیل با منطقه خودگردان کرد در شمال عراق بود که خواهان استقلال هستند.
از سوی دیگر بر اساس اسناد منتشره مأموریت این نفوذ به "نورمن حیزک" ژنرال و کارشناس امنیتی استراتژیکی اسرائیل محول شده است و بر اساس این اسناد اسرائیل بدنبال تحقق چندین هدف استراتژیک در عراق است که مهمترین آن انتقال خط لوله نفت و آب از عراق به اسرائیل به منظور حل مشکل انرژی و کمبود آب شرب اسرائیل است و علاوه بر اسکان بیشترین تعداد فلسطینیان در عراق با هدف توسعه شهرک سازی در اراضی اشغالی فلسطین می باشد.
سرمایه گذاری در عراق با هدف استفاده از ارتباط مستقیم آن با ایران برای ایجاد اختلافات و عملیات خرابکارانه در داخل خاک ایران و کنترل مرزهای آن از دیگر اهداف اسرائیل است. در خصوص صحرای غربی عراق نیز اسرائیلی ها تمایل دارند که آمریکا یک پایگاه بزرگ نظامی در این صحرا تأسیس کند تا بدین ترتیب از استفاده از این منطقه به عنوان سکوی پرتاب موشک ضد اهداف اسرائیلی به مانند کاری که صدام حسین کرد، جلوگیری شود. اسرائیلی ها حتی به درون نهادهای دولتی عراق نیز نفوذ کرده اند به گونه ای که این اسرائیلی ها هستند که وزارت نفت، بازرگانی، آموزش، دارائی، کشاورزی و غیره را اداره می کنند. همچنانکه اطلاعات بدست آمده نشان می دهد که آمریکا به تازگی چند کارشناس اسرائیلی یهودی الأصل را به عنوان مشاور در چند وزارتخانه عراق منصوب کرده است که از جمله این افراد"دیوید تومی" مشاور وزیر دارائی و "شیکون وفینومی" مشاور وزیر دفاع، "دیوید لینش" مشاور وزیر کشاورزی، " والری و فلیب کارول" مشاور وزیر نفت، "تسموح مارفی" مشاور وزیر صنایع،"دون آبیرلی" مشاور وزیر ورزش و جوانان ، "دون آبردمن" مشاور وزیر آموزش عالی و "شلئمو معوز" مشاور وزیر کشور است و علاوه بر آن شش یهودی به عنوان مشاورین وزیر آموزش و پرورش تعیین شده اند که مأموریت اصلی آنان تغییر روشهای تربیتی متناسب با وضعیت جدید است و تمامی وزارتخانه های عراق تحت سیطره موسسه یهودی آمریکائی"ران" قرار دارد که همه اعضای این مؤسسه از عناصر موساد اسرائیل و سازمان اطلاعات امریکاست.
بر اساس اطلاعات به دست آمده از عراق، موساد اسرائیل یک مرکز اطلاعات خاورمیانه در بغداد تأسیس کرده است که اقدام به ترجمه مقاله های ضد سیاست های غرب منتشر شده در روزنامه عربی به زبانهای انگلیسی، آلمانی ، عبری،فرانسوی و ایتالیائی می کند و با هدف بدنام کردن اعراب آنرا در میان مشترکین توزیع می کند این مرکز از تأیید نیروهای اشغالگر و پنتاگون برخوردار است و در واقع ویترین فعالیتهای اطلاعاتی اسرائیل(موساد) به حساب می آید.
اما در کنار نفوذ اقتصادی اسرائیل، بسیاری از کارشناسان از جمله کارشناسان اسرائیلی معتقدند که اسرائیل سعی دارد با این اقدامات چند هدف را تحقق بخش که از جمله این اهداف خروج اسرائیل از تنگنای اقتصادی بویژه پس از آغاز انتفاضه الأقصی از طریق پر کردن بازارهای عراق از تولیدات اسرائیلی است به ویژه اینکه بسیاری از کارخانه های اسرائیل در نتیجه ادامه انتفاضه تعطیل شده است. این در حالی است که وزارت دارائی اسرائیل در گزارشی مطبوعاتی اعلام کرد که اسرائیل طی پنج سال آینده 17 میلیارد دلار بهره وری خواهد داشت و اسرائیل می تواند برای نخستین بار در تاریخ خود دلار بودجه وزارت دارائی را 400 تا 700 میلیون کاهش دهد و اقتصاد آن در یک سال از 750 میلیون دلار به یک میلیارد و بیست و پینج میلیون دلار برسد و صادرات غیر مستقیم اسرائیل به عراق نیز در سالهای آتی به بیش از یکصد میلیون دلار در سال افزایش می یابد.
منابع مطبوعاتی متخصص در زمینه استراتژی اسرائیل نیز فاش کردند که سازمان جاسوسی اسرائیل(موساد) توانسته است موافقت رهبران نظامی آمریکا در عراق را برای صدور مجوز به شرکتهای اسرائیلی جهت خرید زمین در عراق را کسب کند و سریعا زمینهائی به طور مخفیانه و با قیمت بسیار هنگفت بویژه در کرکوک و نواحی اطراف آن و شمال غربی عراق به مساحت 250 هکتار از خانواده های فقیر کرد خریداری و تبدیل به پایگاههای اطلاعاتی موساد کرده است و علاوه بر آن زمینهای به مساحت بسیار زیاد در مرزهای ایران و عراق خریداری کرده است. به گفته این منابع موساد در تحرکات خود از دستگاههای تکنولوژی نصب شده در شمال عراق در مرز ترکیه وسوریه استفاده می کند.
این تنها بخشی از فعالیتهای اسرائیل در عراق است که خطر شدید بر امنیت و ثبات عراق و منطقه را نشان می دهد و بیانگر ابعاد جنایتهائی است که اسرائیل در این سرزمین مرتکب شده و می شود که بر اساس گزارشهای بین الملی تا کنون به کشتار حدود یک میلیون عراقی منجر شده و علاوه بر آن حدود چهار میلیون نفر نیز آواره شده و به طور شگفت انگیزی اختلافات قومی و مذهبی بالا گرفته است و به طور سازماندهی شده ای نفت این منطقه به غارت می رود.

‌* دکتر رفعت احمد .
ترجمه: زیبا میرزامحمدی .

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 3:57 عصر

تغییرات سریع در معادلات نظام بین الملل و همچنین تغییر در موازنه قدرت ناشی از جهانی سازی در دهه 90 قرن گذشته و اوایل قرن حاضر، رژیم اسراییل را مثل همیشه واداشت تا در راهبرد سیاست خارجی خود نسبت به دنیای خارج بازنگری نماید. توجیهات، اسباب و ادعاهای تاکتیکی این تغییر راهبرد در عوامل زیر نهفته است:
نخست : حل مشکلات مرزها و ساخت کمربند امنیتی پیرامون خود.
دوم : اعتراف به قانونی بودن مرزهایش ،یعنی مرزهای کشوری همچون دیگر کشورها (ولی کدام مرزها ؟ مرزهای 1948 یا 1967 یا 1973 یا مرزهای کنونی و آتی ؟ کدام مرزها ؟)
سوم :سوق دادن اختلافات در منطقه به نفع خود .
چهارم :‌سوءاستفاده از امکانات و دارایی های منطقه و تاسیس طرح های منطقه ای مشترک با حمایت یهودیان جهان .
پنجم :‌نفوذ در آسیا و پیشبرد روابط سیاسی و اقتصادی با دولتهای جنوب .
ششم : سوء استفاده از عناصر مذکور برای دستیابی به مرکز نفوذ جهانی و گریز از هرگونه برنامه های جهانی متناقض با برنامه های این رژیم.
لازم به ذکر است که این اولین باری نیست که اسرائیل با ایجاد یک راه نفوذ در خاورمیانه بزرگ در صدد شکستن محاصره و طوقی که بدور آن بسته شده می باشد ،بلکه بن گوریون موسس این رژیم در دهه 50 نیز تلاش کرد یک خاورمیانه غیرعربی متشکل از ترکیه ،اتیوپی ،ایران و اسرائیل شکل دهد که آن طرح در اثر سقوط شاه ایران در اواخر دهه 70 عقیم ماند و اسرائیل با این حال تلاش کرد که با کشورهای اسلامی به اصطلاح خود غیرافراطی رابطه برقرار کند تا با آنچه که "احساسات اسلامی" ضد اسرائیلی می نامد مبارزه کند و از اینجا بود که راهبرد جدید- قدیم این رژیم برای نفوذ فعال در منطقه آغاز شد که از جمله کشورها جمهوری های تازه استقلال یافته آسیای مرکزی همچون آذربایجان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان وقرقیزستان بود.
این جمهوریهای اسلامی که بخشی از شوروی سابق محسوب می شدند در بیشتر محافل بین المللی بعنوان کشورهای خاورمیانه ای و اسلامی به حساب آمدند ولی اسرائیل حتی پیش از فروپاشی امپراطوری شوروی آنها را در برنامه خود قرار داد و برای این منظور از نفوذ عربی و ایرانی به این کشورها جلوگیری کرد و برای مثال وقتی یاسر عرفات به قزاقستان سفر کرد و ضمن به رسمیت شناختن دوجانبه ، با این کشور تفاهمنامه همکاری امضا کرد (1992) ،اسحاق شامیر به نمایندگان کنگره امریکا و وزارت خارجه این کشور نامه ای نوشت تا با اعمال فشار بر قزاقستان این کشور را وادار به لغو تفاهمنامه خود با سازمان آزادیبخش فلسطین نماید. به رغم این فشارها سازمان آزادیبخش رابطه خود با این جمهوریها را حفظ و بلکه ترقی داد و با وجود دوران سخت انتقال اقتصادی این جمهوریها به فشارهای امریکا توجهی نکرد .
اسرائیلیها در آغاز از دو عنصر دیپلماسی و بازرگانی برای ایجاد روابط با این جمهوریهای تازه استقلال یافته بهره بردند و سپس از اقلیت های بسیار زیاد یهودی که در این کشورها پراکنده بودند سود جستند و در نهایت در سال 1992 اسرائیل جمهوریهای آذربایجان ، قزاقستان، گرجستان و تاجیکستان را به رسمیت شناخت و در 1993 با ترکمنستان و با جمهوری های دیگر رابطه سیاسی برقرار کرد .
انجمن های دوستی یهودی در این جمهوری در نفوذ به داخل این کشورهای تازه استقلال یافته کمک خوبی بودند و در طول دهه 90 با افزایش مهاجرت یهودیان، رابطه یهودیان این کشورها با اسرائیل بسیار قوی شد و سازمانهای اسرائیلی فعالیت خود را در این کشورها افزایش دادند. برای مثال آژانس یهود در سال 1992 در تاشکند یک همایش اقتصادی برگزار کرد و همان سال انجمن دوستی اسرائیل –آذربایجان نشستی دوستانه را در حیفا برگزار نمود و اسرائیل اولین سفیر خود در ازبکستان را بعنوان اولین سفیر در این کشورهای ششگانه تعیین کرد .
برای تسهیل در پایان بخشیدن این تحقیق ابتدا به بررسی روابط و هماهنگی های عمیق این جمهوری ها با اسرائیل می پردازیم :
1- آذربایجان :
وقتی اسرائیل در سال 1992 با این جمهوری رابطه برقرار کرد ، ایران ترکیه را به همکاری در ایجاد این روابط متهم نمود و از آن پس اسرائیل کوشید روابط اقتصادی نظامی خود را با این جمهوری تقویت کند و در نزاعی که پیرامون سرزمین "ناجورنوکارباخ" وجود داشت طرف آذربایجان را گرفت و به کمک ترکیه این کشور را مسلح کرد و در مارس 1992 شرکت هواپیمایی العال اسرائیل پروازهای منظم به این کشور را آغاز کرد و سفارت اسرائیل در باکو در همان سال افتتاح شد و آذربایجان هم مانند دیگر کشورها به رابطه ای که اسرائیل با امریکا داشت بسیار اعتماد نشان داد تا اگر بتواند از این رهگذر چیزی نصیب خود گرداند .
2- تاجیکستان :
همچون آذربایجان ،این جمهوری نیز بدلیل دارا بودن منابع سرشار مواد خام و نیروی کار توجه بسیاری از سرمایه گذاران را به خود جلب کرد و برغم وجود جنگ داخلی در سال 1992 اسرائیل روابط دیپلماتیک خود را با این جمهوری حفظ کرد و سفیر اسرائیل با اقامت در مسکو جریان روابط را هدایت می کرد . اسرائیل در جولای 1992 توافقنامه ای برای انتقال فناوری کشاورزی این رژیم با تاجیکستان امضا کرد تا بتواند از نفت خام این کشور بهره برد.
جمعیتهای اسلامی که نقش بسزایی در تحولات جامعه این جمهوری داشتند اما سعی نمودند از گسترش روابط تاجیکستان با اسرائیل جلوگیری کنند و در تظاهرات های گسترده، اسرائیل و امریکا را محکوم می کردند .
3- ازبکستان :
اسرائیل با این جمهوری روابط محکم تری داشت که محور آن زراعت و آبیاری بود به نحوی که اسرائیل در سبتامبر 1992 طی توافقنامه ای، آبیاری منطقه اندیزان و ساخت مزرعه های نمونه به کمک مالی امریکا و آموزش کارشناسانی در کشت پنبه (که تولید این کشور را 30 %‌افزایش داد) و کاهش 70 درصدی میزان مصرف آب را به عهده گرفت و وزیر سابق تجارت خارجی اسرائیل نیز اعتراف کرد که 4 شرکت بزرگ اسرائیلی دائما در این جمهوری فعال هستند .
4-ترکمنستان :
روابط سیاسی بین اسرائیل و ترکمنستان از سال 1993 پاگرفت . معاون نخست وزیر ترکمنستان در سال 1994 از اسرائیل دیدار کرد و شیمون پرز این دیدار را پاسخ گفت و توافقنامه هایی در زمینه اموزش و کشاورزی و بهداشت به امضا رسید و ارزش تبادل تجاری این دو در سال 1995 به 40 میلیون دلار رسید و شرکت یهودی "مرهاف" نیز به نمایندگی از اسرائیل با امضای یک قرارداد 500 میلیون دلاری تقویت و تجهیز پالایشگاه نفت ترکمنستان را بر عهده گرفت .

5- قزاقستان :
با وجود آنکه یک میلیون از قزاقها اصالتا آلمانی هستند ولی اسرائیل برغم ترس اولیه با شیوه هایی خاص این مورد را نیز با روشهای سیاسی و اقتصادی مورد بهره برداری قرار داد و برای مثال با سرمایه گذاری در کشاورزی سودهای کلانی بدست آورد و از جمله شرکت "لیفی" به تنهایی تنها محصول شیر قزاقستان را حدود 60 % افزایش داد و هزینه های تولید را بسیار کاهش داد .اسرائیل در سرمایه گذاریهای محلی در بانکها و فروشگاه های بزرگ و مخابرات نیز دستی داشت و سودهایی را از این کشور تازه استقلال یافته روانه اسرائیل کرد .
6- قرقیزستان :
این جمهوری در سفری که "عسکر آقاییف" رئیس جمهور آن در سال 1993 به اسرائیل داشت ،این رژیم را به رسمیت شناخت و در سطح افتتاح سفارتخانه ای در اسرائیل با این رژیم روابط سیاسی برقرا کرد و دو طرف در زمینه های متعددی از جمله علمی ،مخابراتی ،فناوری ،فرهنگ و طرح های اقتصادی مشترک قول همکاری دادند.
نقش ایران و ترکیه
ایران و برخی کشورهای عربی بخصوص عربستان سعودی و فلسطین در این کشورها نقش بسزایی بر عهده داشتند و بسیار کوشیدند تا از نفوذ اسرائیل در جمهوری های تازه استقلال یافته شوروی سابق بکاهند که پرداختن به این مبحث به خودی خود نیاز به یک بحث گسترده تری دارد و در مقاله حاضر مجال آن نیست. دراین میان اما ایران نقش محوری را بر عهده داشت چرا که تصور یک خاورمیانه بدون نقش مثبت ایران بسیار دشوار است و از همین روست که اسرائیل می کوشد نقش ایران را محدود نماید واز این رو به روشهایی برای تهدید این کشورروی آورده است. هرچقدر ایران برای کاهش نفوذ اسراییل در آسیای میانه تلاش کرد لیکن همکاری ترکیه با اسرائیل و روابط متنوع و روبه رشد آنها و پیمان نظامی راهبردی آنها طبیعتا به نفع اسرائیل بود.
در قبرص که از موشکهای اس 300 روسی برخوردار است و برای اسرائیل و ترکیه (با پیروزی حزب اسلامگرای توسعه و عدالت به ریاست اردوغان) خطری بالقوه محسوب می شود، از نفوذ اسرائیل خبری نیست.
برغم تمام مسائل ذکر شده اما اسرائیل همچنان راهبرد خود را که فضای مناسبی برای این رژیم در آسیای میانه فراهم کرده، با کمک امریکا پیش می برد و این در حالی است که کشورهایی همچون عربستان سعودی ، مصر و ایران و حتی فلسطینیان درگیر مسایل پیش پا افتاده ای هستند که سبب ساز این مسایل خود آمریکا و رژیم صهیونیستی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


*دکتر خالد إبراهیم بعباع ، نویسنده اردنی

* ترجمه د. مصطفی پارســـــــــــــــایـــی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 3:31 عصر

مهاجرت به فلسطین اشغالی سنگ بنای اندیشه صهیونیسم و جنبش ملی یهود بوده و عمده عامل حفظ بقای رژیم صهیونیستی، باقی ماندن جمعیت یهود در منطقه است. از همین رو رژیم تلاش کرده علاوه بر حفظ جمعیت موجود ،یهودیان سایر مناطق جهان را نیز با ترغیب و اغواء به فلسطین اشغالی بکشاند . اما جنبشهای مقاومت ملت فلسطین عمده سبب برهم خوردن سیاستهای استعماری صهیونیستهای مکار بوده است .


انتفاضه الاقصی در پی انتفاضه اول مردم مبارز فلسطین باعث شد که مهاجرانی که با هزار آرزو و به انگیزه تحقق وعده های سران صهیونیست به فلسطین آمده بودند ،روی آرامش را نبینند و کم کم درباره اوضاع خیالی که برای آنها توصیف شده بود ،شک کنند .

بر اساس اخباری که ازجلسه کنیسه درز کرده است ،هم اکنون 65 % از مردم رژیم اندیشه مهاجرت را درسر می پرورانند و اکثر دانشجویانی صهیونیستی که در خارج درس می خوانند قصد بازگشت به اسرائیل را ندارند . سران صهیونیست فرزندان خود را نه تنها به ماندن در اسرائیل تشویق نمی کنند بلکه وادارشان می کنند به خارج از این رژیم بروند .

قبل از انتفاضه الاقصی سالانه 70 هزار تن به اسرائیل مهاجرت می کردند که این رقم در طول انتفاضه به نصف رسید . رژیم صهیونیستی درسال 2002 اسرائیل با کاهش 31 درصدی مهاجرت به داخل مواجه شد و حدود 270 هزار تن از مهاجران جدید که از روسیه و اروپا طی سالیان وارد این رژیم شده بودند، در سالهای پیرامون سال 2000 در اثر وخامت اوضاع امنیتی و سیاسی و اقتصادی در این رژیم بسوی کانادا و امریکا و استرالیا مهاجرت نمودند .
این در حالی است که در سالهای اخیر نیز با وجود امکان بازگشت و اقامت آسان برای یهودیان هجرت کرده ، مهاجرت به اسرائیل با رشد منفی مستمر روبرو بوده و از 24 و 23 هزارتن در سالهای 2003 و 2004 به 19 هزار تن در سال 2005 رسیده است و سرانجام رژیم که صحبت از مهاجرت معکوس راممنوع و جرم تلقی کرده بود ،خود مجبور به اعتراف شد که مهاجرت بیش از مهاجرت مهاجرت به داخل شده است .

هرساله بر تعداد کسانی که بعنوان تارک رژیم شناخته می شوند افزوده می شود و البته این درحالیست که وزارت مهاجرین رژیم، کسانی را که تا 12 سال پس از خروج به اسرائیل بازگردند را جزء آمار ترک کنندگان رژیم محسوب نمی کند .

با تشدید بحرانها و بخصوص با درگرفتن جنگ لبنان ،روند مهاجرت معکوس شاهد رشدی فزاینده بود و به اعتراف منابع صهیونیستی صفهای طولانی مسافران درحال فرار ، فرودگاههای رژیم را بحالت نیمه تعطیل کشاند.
مرکز مطالعاتی صهیونیستی "بیت سلیم" در تحقیقی تایید کرد که حدود 600 الی 700 هزار یهودی به سبک کشورهای فقیر از سرزمینهای اشغالی مهاجرت کرده اند ،یعنی تحصیلکردگان و متخصصان دانشگاهی و صنعتی بیشتر این افراد را تشکیل می دهند . طبق این تحقیق دارندگان مدرک کارشناسی ارشد دو برابر دارندگان مدرک کارشناسی و سه برابر فاقدان مدارک دانشگاهی بوده است .طبق این تحقیق از 700 هزار تن مذکور حدود 600 هزار نفر مدرک بالاتر از لیسانس دارند و در واقع قشر دانشگاهی را تشکیل می دهند . یکی از علل این امر هم پایین تر بودن حقوق اساتید اسرائیلی از سطح درآمد اساتید در غرب ( 2000 دلار در ماه در برابر 5000 الی 8000 هزار دلار ) می باشد .


این درباره فرار سرمایه های معنوی ،اما درباره فرار سرمایه های مادی هم باید گفت مبارزات فلسطینیان باعث شده است ورود سرمایه و توریست به این رژیم کاهش چشمگیری یابد و برخی کارخانه های رژیم به فکر به نقل مکان به کشورهای همسایه بیفتند .

"زئیف بویم " وزیر امور مهاجران اسرائیل اعلام کرد با آنکه یهود اکنون دربهترین وضعیت رفاهی خود در طول تاریخ می باشند حاضر نیستند در کشور خود اسرائیل زندگی کنند .کل جمعیت یهود جهان حدود 13 میلیون نفر است که 5.3 میلیون در امریکا و 5.25 میلیون در اسرائیل بسر می برند .

بویم خود اعلام کرد که نارضایتی از رژیم ،بی اعتمادی به سران سیاسی رژیم ،ضعف امکان تحصیلات عالی و نگرانی از وضعیت امنیتی از جمله عوامل مهاجرت معکوس اسرائیل بوده است .

وزارت امور مهاجران اسرائیل سعی کرده است با پیگیری برنامه هایی یهودیان خارج را به اسرائیل فراخواند و امکانات اقامت ایشان را فراهم نماید تا اسرائیل برای آنان به کشوری مطلوب تبدیل شود اما آنها درکشورهایی که از رفاه خوبی برخوردار بوده و با سامی ستیزی( در اصل یهود ستیزی ) مخالفند زندگی می کنند و در نتیجه طرحهای اسرائیلی که میلیاردها دلار صرف اجرای آنها می شود تنها در صد محدودی نزدیک به صفر را به این رژیم کشیده است .

آژانس جهانی یهود نیز برای جذب یهودیان فرانسه به اسرائیل اعلام کرد که قصد دارد کارمندان مبلغ خود را به این کشور گسل نماید که "روژه کوکرمان" رئیس یهودیان فرانسه با ابراز انزجار و شگفتی از این اقدام ،مخالفت خود با آن را آشکار نمود .

البته هنوز بسیاری از مهاجران از اسرائیل ملیت اسرائیلی خود را تغییر نداده و شاید در صورت یافتن شرایط عالی مالی حاضر شوند چند صباحی دیگر را نیز در این منطقه زندگی کنند که البته این فقط شامل یهودیان ساکن جمهوریهای استقلال یافته و برخی یهودیان فقیر دیگر می باشد که طمع مالی باعث می شود به زندگی در قفسی که صهیونیستها ساخته اند، تن دهند . با این شرایط اسرائیل به مکانی برای انباشتن و اطعام فقرایی بدل شده که به ماندن آنها نیز امیدی نیست .

علت دیگر خروج یهود آنست که این منطقه بعلت دوری از اروپا و امریکا و عدم وجود همان شرایط ( جامعه مترقی ، بازار سرمایه بی حد وحصر و امکان تجارت پرسود، امکان تحقیقات و پیشرفت در همه زمینه ها ، جای گرفتن در متن رخدادها و آشنایی با همه پیشرفت ها و در نتیجه پویایی و فعالیت در موضوعات مهم روز، هیجانها و تفریحات در مراسم مجلل و خوشگذرانی ها با حضور ستاره های ورزش و هنر و ... ،وجود امکان ورود به هرگونه لاابالی گری اخلاقی و فساد که بعلت برخورداری مالی جزئی از شخصیت یهودیان معاصر شده است ،و هزاران دلیل دیگر ...) در این سرزمین که از غرب غریب افتاده نمی تواند نظر این قوم را جلب نماید .

به نظر منطقی می آید قومی که خیال حکمرانی بر جهان را در سر می پرورانند ،خود را در متن جوامعی که حوادث تاریخی درآنجا رقم می خورد قرار دهند و با ایستادن در مسیر حرکت جهانی رویدادها به نحوی خود را در آن شریک کنند و از این رهگذر سودی عاید خود سازند تا هر چه بیشتر و و سریعتر رشد نمایند و پیکره خود را حجیم تر و ثقیل تر نمایند تا برای برخورد ها آماده گردند .

همینگونه هم بوده و یهود با دخالت در پرسود ترین تجارتهای جهانی از جمله نفت (هفت خواهران نفتی) ،الماس و جواهرات ،تکنولوژی کامپیوتری(نظیر شرکت اینتل) و هنر هفتم (70 % از تولیدات هالیوود با سرمایه یهودیان پشتیبانی می شود ) توانسته اند به بزرگترین قدرت اقتصادی جهان بدل شوند .

اما نکته حائز اهمیت آنکه تمام فعالیت یهود در زمینه اقتصادی مخفیانه و بصورت زیر زمینی و بدور از آگاهی سایر سرمایه مداران بوده است .آنها با مسیحی جلوه دادن خود و یا با دوستی مصلحتی و ابراز همدردی با مسیحیان به درون جمع آنها نفوذ کرده و پنهانی بر ذخایر مادی خود افزودند تا ناگهان چشم جهان غول سیاه سرمایه داری را درپیش خود دید که تمام منابع مالی جهان را بلعیده و در خود گرفته بود .

مقاومت نیروهای فلسطینی دربرابر ارتش این رژیم که وظیفه حفظ امنیت این شهروندان (یا بهترمیهمانان) را برعهده دارد ،نیز باعث شده تا یهودیان ثروتمند جهان حاضر نشوند جان عزیز خود ! را به جایی ببرند که حتی 1 % احتمال خطر در آن هست .
انگیزه های مهاجرت یهودیان به رژیم به چند شاخه تقسیم می شود که بطور خلاصه به شرح زیر می باشد :
1- انگیزه دینی :
* تمایل به دیدن سرزمین موعود و مردن در‌ آن .
* اعتقاد به نزدیک شدن ظهور مسیح و عملی شدن وعده رهایی .
2- انگیزه مادی:
* گریز از اوضاع اقتصادی نابسامان مناطقی که در ان زندگی می کردند .
* گمان دستیابی به ثروت و سلطه مادی پایان ناپذیر به محض رسیدن به سرزمین موعود بر اساس
عوامفریبی سران صهیونیسم .
3- انگیزه سیاسی :
* یافتن سرزمینی برای یهود که تاکنون بصورت پراکنده در جوامعع مختلف زندگی کرده بودند و
تشکیل دولت مستقل بمنظور قدرت یابی برای عملی کردن اهداف سیاسی شوم سران صهیونیسم
درلفاله نگیزه های دینی یهود .

به هر حال سیر قهقرایی مهاجرت به اسرائیل درمقابل روند فزاینده خروج از آن همچنان ادامه دارد ولی مشکل حاد دیگری هم فراروی صهیونیستهاست که تغییر بافت مردمی شهرهای فلسطین می باشد که طی آن به اعتقاد کارشناسان در 15 الی 20 سال آینده یهودیان در فلسطین اشغالی به یک اقلیت تبدیل خواهند شد که علت این امر را هم می توان در موارد زیر جستجو کرد :
1- سطح پایین زاد و ولد در بین صهیونیستها در مقایسه با فلسطینیان
2- کاهش 80 درصدی مهاجرت یهودیان به رژیم در مقایسه با سالهای گذشته
3- کاهش نسبت زاد و ولد یهودیان خارج به علت آمیزش آنان درجوامع اروپایی و امریکایی که از سطح توالد پایینی برخوردارند .

از 1948 تاکنون بیش از 3 میلیون نفر از اسرائیل خارج شده اند . جمعیت کنونی اسرائیل 6 میلیون و 800 هزار نفر است که حدود 20 % از آنها فلسطینی هستند .

آمار مهاجران ورودی به اسرائیل طی سالهای اخیر به شرح زیر بوده است :

1990= 200هزار نفر / 1991= 176 هزار نفر / 2000= 60 هزار نفر / 2001= 43 هزار نفر
2002 =33 هزار نفر / 2003 = 23 هزار نفر / 2006 = 19 هزار نفر /2007= ؟

آیا در سالهای آینده نیز شمار یهودیانی که علاقمند ورود به اسرائیل هستند به همین میزان خواهد بود یا اینکه اسرائیل یا همان فلسطین اشغالی خودمان به سرزمین متروکه ای بدل خواهد شد که حضور دوباره ساکنان اصلی آن رونق و سرسبزی را بدان بازخواهد گرداند ؟؟


________________________________________
- آمار مقایسه بافت جمعیتی فلسطینی و اسرائیلی در فلسطین :

سال یهودیان فلسطین فلسطینیان داخل مجموع
تعداد نسبت نسبت
1917 56000 8.0 644000 92 700000
1932 112000 11.3 881690 88.7 993690
1948 650000 31.5 1415000 68.5 2065000
1961 1981700 58.2 1421779 41.8 3403479
1969 2490000 64.2 1387700 35.8 3877700
1980 3283000 64.3 1819000 35.7 5102000
1985 3517000 62.7 2091000 37.3 5608000
1988 3659000 61.3 2301000 38.7 5960000
1990 3926000 60.2 2597000 39.8 6523000
1994 4455300 61.5 2789000 38.5 724430
2000 4300000 53.75 3700000 46.25 8000000

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 3:1 عصر

« اسرائیل اکنون یک " فاجعه فاشیستی است که چیزی نمانده به یک آلمان نازی بدل شود » ،« صهیونیسم ابزاری برای تاسیس یک دولت بود و اکنون پایان پذیرفته است » ،« صهیونیسم بودن ما اکنون با تمام جهان رودررو ایستاده و این یک فاجعه است »، « روزی که اسرائیل سلاح اتمی خود را کنار بگذارد مهمترین روز در تاریخ این رژیم خواهد بود » ، « وجود روحی یهودیان ابدی است اما وجود سیاسی گذراست و اسرائیل رژیمی موقت است ...» ،« ملت یهود از آغاز در سیر و حرکت بوده اند و اسرائیل تنها یک ایستگاه موقتی است » ، « نخبگان اسرائیل این رژیم را ترک کرده اند و بدون نخبه دولتی وجود ندارد » ،« امروز ما مردگانی هستیم که هنوز خبر مرگمان را نشنیده ایم ولی در واقع مرده ایم . این تجربه ناموفقی است » ،« اندیشه دولت یهودی مقبول نیست .. شکست خورده است .. تعریف این رژیم به عنوان یهودیت، سرآغاز سرانجام آن است».(از کتاب " شکست دادن هیتلر" )
این جملات همه تاکیدی است بر این ضرب المثل عربی " و شهد شاهد من اهله ( و شاهدی از میان اهل او گواهی داد ) که البته شاهد ما یک فرد معمولی نیست ..بلکه او یک نخبه سیاسی است که در عرصه اسرائیلی و صهیونیستی جهانی فردی ممتاز بشمار می آید .
این فرد" آبراهام بورگ " رئیس سابق کنیست اسرائیل به مدت 4 سال (1999-2003) و عضو کنیست به مدت 10 سال (1988-1995 و 1999-2003) و رئیس آژانس یهود بمدت 4 سال (1995-1999) بود . "یوسف بورگ " پدر ابراهام نیز از نخبگان یهود بود و بمدت 40 سال از زمان بن گریون تا زمان پرز وزیر بود .
"اهل" در این ضرب المثل ،صهیونیست ها و اسرائیلی ها هستند که او در سالهای اخیر و بخصوص با کتاب "‌شکست دادن هیتلر " و مصاحبه طولانی که پس از آن با " آری شاویت " ،پیر روزنامه نگاری اسرائیل از روزنامه "هاآرتض" انجام داد ،از آنها اعلان برائت کرده بود . این کتاب با عنوان تحریک کننده و آن مصاحبه جسورانه در اسرائیل و خارج از آن غوغای سیاسی و رسانه ای عظیمی بر پا کرد . وی درباره عنوان کتابش گفته است که قرار بود نام کتاب " پیروزی هیتلر" باشد که در آخرین لحظه آنرا تغییر دادم و مقصود از آن اینست که اسرائیل که هم اکنون یک " فاجعه فاشیستی "‌است چیزی نمانده که به یک " آلمان نازی" تبدیل شود . او می افزاید : من نمی خواهم که هویت من با نام هیتلر معین شود ،یعنی به او اجازه ندهیم که ما را بعنوان واکنشی در برابر هولوکاست به گروهی "نازیان" بدل کند .

عقده های اسرائیلی

نویسنده این کتاب از حال حاضر اسرائیل سخن می گوید و آینده یهودیان در اسرائیل را پیش بینی می کند . اگر نگوییم هجومی سخت باید گفت که او با انتقادی سخت از تجربه صهیونیستی و اسرائیلی صحبت می کند و می گوید :" صهیونیسم وسیله ای برای تاسیس دولت بود و اکنون به پایان رسیده است " او سخنانش را اینگونه ادامه می دهد که " صهیونیت ما اکنون با تمام جهان رودررو شده و این یک فاجعه است " . او اسرائیل را اینگونه توصیف می کند که این رژیم : " سنگدل ،امپریالیستی ، منزوی ، سطحی ،نظامی ، راهزن ، ستیزه جو ،وحشی ،گیتو ، صهیونیستی ،جنایتکار جنگی ،قائل به یک عرب مرده یک عرب کمتر ، بدون الهامات روحی و رژیمی بدون روح و نظامی است که تنها قدرت را می فهمد و قدرت زیادی هم دارد اما فقط همین قدرت را دارد " .
سوال نویسنده این است که این میل شدید به قدرت از چه روست و خود پاسخ می گوید که : " چون ما جامعه ای هراسناک هستیم و هراسمان از مرگ 6 میلیون یهودی در هولوکاست ناشی می شود .یعنی جایی که " عقده ستم دیدگی" نهفته شده است به ، این معنی که تمام جهان بر ضد ماست و از ما متنفر است و قصد نابود کردن ما را دارد " . سبب دوم میل به قدرت نیز آنست که :" اسرائیل در میان دشمنانی محصور است که قصد نابودی آنرا دارند " و طبعا این همان" عقده مسادا" است که به زمان اشغال فلسطین توسط رومی ها بازمی گردد آنگاه که گروهی از یهودیان افراطی تصمیم گرفتند مبارزه کرده و با قلعه مسادا در فلسطین بازگردند که پس از محاصره ای طولانی خودکشی دسته جمعی را بجای تسلیم شدن برگزیدند .
نویسنده در سخن از قدرت، به موضوع سلاح اتمی که خود عقده دیگری بنام " عقده شمشون" را شکل می دهد و به معنی " بگذار تا ویرانی همراه من دشمنانم را نیز به زیر آوار برد " است ، می پردازد و می گوید : روزی که اسرائیل در آن سلاح اتمی خود را کنار بگذار مهمترین روز در تاریخ ای رژیم خواهد بود . آنروز با دشمن خود معامله ای برجسته خواهیم داشت که با وجود آن دیگر به سلاح اتمی نیازی نخواهد بود . این باید هدف اصلی و اوج رویاهای ما باشد " . نویسنده می افزاید : این هراس که به "ستم دیدگی بیمارگونه (= پارانویا) بدل شده است به سیطره راستگرایان بر نظام سیاسی ما انجامید که خود به یک فاجعه فاشیستس منجر شد . در اسرائیل برخی صداها به گوش می رسد که می گویند ویران خواهیم کرد و خواهیم کشت و بیرون خواهیم راند .. "‌ . و حقیقت امر بدتر از این است . نویسنده ادامه می دهد : وقتی که رئیس کنیست بودم از زوایای گوناگون با نمایندگان کنیست صحبت کردم .. گروه صلح طلبان را دیدم که می گفتند ما خواهان صلحیم چون از اعراب متنفریم و تاب نگاه کردن به قیافه آنها را نداریم و تحملشان نمی کنیم . و گروه های حزب راستی را دیدم که زبان را بکار می بردند که زبان " مایر کاهانا" خاخام تندرویی است که سالها پیش ترور شد و شعار او این بود که " عرب خوب ،عرب مرده است" . نگارنده می افزاید : من قویا احساس می کنم که به احتمال زیاد کنیست اسرائیل را از برقراری روابط جنسی با عربها بازمی دارد و تصمیمات اداری بکارگرفته خواهد شد تا از کارکردن زنان نظافتچی و کارگران یهودی جلوگیری شود .. قوانینی همچون قوانین نورنبورگ .. همه اینها روزی اتفاق خواهد افتاد .. و این امر امروز هم رخ می دهد .

دیوار حایل

بورگ درباره دیوار حایل می گوید : این دیواری است بر ضد ستم دیدگی بیمارگونه (بارانویا) به این معنی که من دیوار بزرگی خواهم ساخت و بدین ترتیب مشکل به پایان می رسد چون دیگر آنها (دشمنان عرب) را نخواهم دید . دیوار نشانه پایان مرزهای اروپاست یعنی اروپا در این جا پایان می یابد و نیز به این معنی که ما پایگاه و خط مقدم اروپا هستیم و دیوار شما را از بربرها جدا می کند و این دیوار همچون دیوار چین است و این امری غم انگیز است . نویسنده سخن خود از اسرائیل را اینگونه پایان می دهد که "‌امروز ما مردگانیم .. هنوز خبر را نشنیده ایم ولی در واقع ما مرده ایم و تجربه ای شکست خورده را پشت سر گذاشته ایم ".

وجود اسرائیل و آینده یهود

بنابراین چاره چیست ؟ نویسنده می گوید : در تاریخ یهود وجود روحی سرمدی است حال آنکه وجود سیاسی موقتی و وجود اسرائیل نیز موقتی می باشد .او می گوید : ملت یهود از آغاز تاریخ در حرکت بوده اند و اسرائیل تنها یک ایستگاه سرراهی است . اگر از دوستان خود در اسرائیل بپرسیم که آیا مطئن هستید که فرزندانتان در اینجا زندگی خواهند کرد تعداد کسانی که جواب مثبت می دهند چند در صد خواهد بود ،خواهیم دید که پاسخ از 50 %‌ بیشتر نیست . نخبگان اسرائیل این سرزمین را ترک کرده اند و بدون نخبه هم نمی توان دولت تشکیل داد .
پاسخ به سوال بنابراین چاره چیست اینکه :" هر اسرائیل که می تواند باید یک گذرنامه خارجی بدست آورد ،چون اندیشه دولت یهودی مقبول نیست .. شکست خورده است .. و تعریف این رژیم به عنوان دولت یهودی سرآغاز سرانجام آن است و بدتر آنکه آنرا دموکراتیک هم بخوانند .. در این صورت این رژیم به نیتروگلیسیرین (ماده سریع الانفجار) بدل خواهد شد .

بورگ می گوید : یهودیان هزار سال با ترس و هراس در آلمان زندگی کردند و این سالها به پایان رسید . آینده و ایستگاه پایانی ما در امریکاست ،یعنی همان جایی که یهود در آن شرایطی فراهم کردند که “Goy”
گوی= غیر یهودی می تواند پدر ،مادر ،برادر ،فرزند یا شریک من باشد . گوی در امریکا یک موجود ستیزه گر نیست بلکه یک میزبان است و این به معنی پیدایش یک تجربه آمیزش یهودی است نه جدایی . امری که در این جا از آن خبری نیست چرا که گوی همانگونه که در گیتو یک موجود ستیزه گر و نقطه مقابل و دشمن بود ". نویسنده به پایان حتمی اسرائیل اشاره می کند و تنها یک پیشنهاد ارائه می کند : مهاجرت به امریکا . اما این تنها گزینه بر پایه یک رای است چون گزینه دیگری هم هست : هر که می خواهد مهاجرت کند و هر که می خواهد بماند . همیشه یک اقلیت یهودی بعنوان گروهی آرام و بی خطر در میان ملل عربی زندگی می کرده و برای خود محله هایی داشته اند همچون محله یهودی دمشق و بغداد و .. و اکنون هم می توان اسرائیل را محله یهودی نشین در میان جهان عرب دانست که یهودیانی که مخالف هجرت هستند و می خواهند بمانند همچون گذشتگانشان در میان عربها زندگی کنند .

این بخشی از سخنان بورگ در باره صهیونیسم و اسرائیل بود و شاید بیش از آنی باشد که عربها اجازه گفتنش را به خود داده اند و یا جهان غرب و اروپا از ترس اتهام ضد سامی بودن یا اسرائیل ستیزی جرات سخن گفتن از آنرا به خود داده است . پیش از این هم در امریکا کتابهایی در انتقاد از اسرائیل و صهیونیسم منتشر شده که البته مرده بدنیا آمدند یعنی یا اجازه پخش نیافته و یا تنها در کتابفروشی های مشهور به فروش رفته و در رسانه ها بشکل آزاد و پویا به آن پرداخته نشده و بسرعت از صحنه کنار رفته اند ،چرا که در گذشته امریکا و اسرائیل درباره اسرائیل و صهیونیسم مناقشه و بررسی آزادانه ای وجود نداشته است و این موضوع یکی از تابوهایی بوده که از بیم تهمت ضد سامی بودن و اسرائیل ستیزی مناقشه و بحث بر سر آن ممنوع بوده است .

اما طی ماههای گذشته تعدادی کتب و مقالات تحقیقی به چاپ رسیده که در دیوار بسته شده بدور صهیونیسم و اسرائیل که بمنظور جلوگیری از نفوذ افکار مخالف یا حتی بحث آزاد بدون ترس از اتهامات سنتی و قدیمی صهیونیسم ستیزی و ضدیت با سامیان کشیده شده ، شکافی بوجود آورده است . از جمله این کتابها کتاب پر مصداق و واقع بین "‌فلسطین : صلح نه نژادپرستی " نوشته جیمی کارتر ،رئیس جمهور سابق امریکا و نیز کتاب " چیرگی بر صهیونیزم " نوشته جویل فوکل اندیشمند امریکایی و کتاب " لابی اسرائیلی و سیاست خارجی امریکا " نوشته پروفسور والت و پروفسور میرشهایمر می باشد . این کتابها و دیگر موارد در این زمینه از صهیونیسم و نژادپرستی اسرائیل و آینده نه چندان درخشان آن انتقاد می کنند و از نفوذ صهیونیستها در امریکا صحبت می کنند . بخلاف آنچه برای کتابهای پیشین رخ می داد این کتابها به راحتی منتشر و توزیع شده و در شرایط آزادانه ای مورد بحث قرار گرفت .
آنچه بورگ انجام داد قانونی کردن صحبت و بحث درباره اسرائیل و مسلح کردن عرب و دیگران به سلاح گفتگو و مناقشه و مجادله با اسرائیلیان و دوستان آنها و بازکردن در مناقشه بی هراس بروی صهیوینستها و اسرائیل بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* دکتر الیاس سمعو - دکترای روابط بین الملل از دانشگاه امریکایی واشنگتن و کارشناس روابط بین الملل و مسائل سیاسی امریکا .

* ترجمه د. مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 2:44 عصر

دیدار نخست وزیر اسرائیل از چین در ژانویه سال 2007 یک دیدار تاریخی به شمار آمد و با این وجود تحلیلگران اسرائیلی در شبه اجماعی تاکید کردند که این دیدار راه تازه ای برای فراهم شدن امکان تاثیرگذاری بر مواضع این دولت باز نکرد اما توانست یخ روابط را که در اثر الغای یکجانبه معامله فروش هواپیماهای "فالکن" چین در سال 2000 بوجود آمده بود را ذوب کند . این کارشناسان می افزایند که مجرد همین امر پیشرفتی است که در سایه حضور پررنگ روزافزون چین در خاورمیانه و عرصه جهانی که اشاره ای به تبدیل این کشور به یک قدرت منطقه ای و بین المللی طی سالهای آتیست ،هرگز نمی توان آنرا نادیده گرفت .

در این راستا می توان به مقاله ای که "شیمون شیفر" خبرنگار سیاسی روزنامه صهیونیستی " یدیعوت آحرونوت " و "ناحوم برنیاع" مسوول بخش تحلیلی این روزنامه بطور مشترک درباره نتایج این سفر نوشته اند اشاره کرد که می گویند : بر اساس بخشی از گفتگوهای مقدماتی که نخست وزیر طی سفر به چین داشته است ،چین قصد ندارد درباره موضوع هسته ای ایران هیچ تعهدی به اسرائیل بدهد . چینی ها در دیدارهای رسمی خواهند گفت که آنها نگرانی اسرائیل درباره تلاشهای ایران برای مسلح شدن به نیروی هسته ای را درک می کنند .
چین معتقد است که ایران باید از فعالیت هسته ای خود در زمینه نظامی دست بردارد ولی از افزایش فشار تحریم های اقتصادی بر ضد این کشور پرهیز می کند . " چین آماده است تا خود را تنها قربانی یک کشور کند که آنهم چین می باشد " و این جمله ایست که دیپلماتهای اسرائیل از زبان مقامات بلندپایه چینی شنیده اند . چنینی ها همچنین درباره قطع رابطه و تحریم جنبش حماس هم با اسرائیلی ها همراهی نمی کنند ولی در رابطه با افزایش روابط تجاری و همکاری تکنولوژیک با اسرائیل از خود علاقه نشان می دهند و از این رو حجم تبادل تجاری چین و اسرائیل درسال 2006 به حدود 3 میلیارد دلار رسیده که این نشانه رشد سالانه حدود 20 درصدی داد و سند طرفین است ( یدیعوت آحارونوت – 10 ژانویه 2007 ) .

گزارش مرکز تحقیقات اسرائیلی – مدار نیز در گزارشی سعی کرده است تا برخی جزئیات روابط اسرائیل – چین را بررسی کرده و پیامدها و نتیاج منفی آن بر سیاست اسرائیل و اوضاع منطقه ای و بین المللی را مورد مطالعه قرار دهد .

نقاط عطف تاریخی
"یورام عفرون" محقق مرکز پژوهشهای امنیت ملی در دانشگاه تل آویو بر این باور است که بارزترین ویژگی روابط اسرائیل و چین که بر اسرائیل تاثیر می گذارد پذیرفتن روش نزدیک شدن مصلحت گرایانه و نرمی است که دولت چین در قبال اسرائیل پیش گرفته است و در این راستا صراحتا به کنترل سطح ، ماهیت و آینده روابط در همه زمینه ها از سوی سران چین اشاره می کند .
نقطه آغاز روابط اسرائیل با چین به تماسهایی که "شاوول ایزنبرگ" تاجر اسرائیلی در دهه 70 سنگ بنای آنرا گذاشت و توانست سران چین را به بکارگرفتن تکنولوژی پیشرفته اسرائیل اقناع کند ،بازمی گردد .در آن سالها بدلیل اغاز ساخت زیربناها در چارچوب سیاست اصلاح و بیرون نگری اقتصادی ،تمام توجه چین به وارد کردن فناوری پیشرفته در زمینه عمران شهری و نظامی معطوف بود . اسناد اسرائیلی حاکی است که آیزنبرگ توانست در سال 1979 یک دیدار سری بین صاحبان صنایع امنیتی اسرایئل و سران سازمانهای امنیتی چین برگزار کند که پیامد آن امضای چندین معامله بزرگ تسلیحاتی بود . همکاری نظامی که در ادامه این روابط شروع شد به طرفین کمک کرد و هنوز هم رابطه ای که از آن زمان شکل گرفت به نحوی ادامه دارد .ولی چین بدلیل ترس از آسیب دیدن روابط گسترده اش با کشورهای عربی و اسلامی همواره مخالف آن بوده که این روابط محکم امنیتی و اقتصادی به صورت علنی بین طرفین جریان یابد و بر این اساس روابط سیاسی کامل طرفین تنها از سال 1992 شکل رسمی به خود گرفت که آنهم در پی فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی و بلوک شرق و اساسا بدلیل به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی سازمان آزادی بخش فلسطین و برپایی همایش مادرید انجام شد . از آن هنگام روابط سیاسی در بالاترین سطح بین طرفین انجام شد که اوج آن سفر سال 2000 رئیس جمهور چین به اسرائیل بود .طرفین همچنین توافقنامه های همکاری فراوانی در زمینه های اقتصادی و امنیتی امضا کرده اند .

با این وجود تحلیلهای اسرائیلیان همواره بر این نکته تاکید کرده که پیشرفت روابط سیاسی و تا حدی اقتصادی هرگز در پیشبرد اهداف سیاسی اسیرائیل در برقراری رابطه با چین موثر نبوده است و در این زمینه به فروش سلاح از سوی چین به مخالفان اسرائیل و ادامه صادرات موشک ها و فناوری ساخت آن به چند کشور خاورمیانه ای و همکاری در برنامه هسته ای ایران اشاره کرده اند و عدم تغییر سیاست تایید اعراب در مساله نزاع عربی - اسرائیلی و پرهیز از دخالت در فرایندهای سیاسی منطقه از سوی چین را خاطر نشان ساخته اند .

اما روابط اسرائیل و چین در آن دوره بدلیل بحران در روابط امریکا و چین اندکی هم با رکود مواجه شد که این بحران در اثر حوادث موسوم به "تیان آن مین" (متفرق کردن تظاهرات "یاران دموکراسی" در بزرگترین میدان پکن با زور اسلحه و کشتار از سوی دولت چین ) بوجود آمد و در سایه خواست چین به الحاق تایوان به این کشور وخیم تر گردید . در میان این دو حادثه بود که امریکا تصمیم گرفت فروش سلاح به چین را ممنوع کند و بر اساس آن صادرات از اسرائیل به چین کاهش یافت و امریکا با صدور تجهیزات امنیتی به چین مخالفت کرد .
در سال 1999 امریکا به رغم اصرار اسرائیل بر اینکه امریکا در جریان قراداد فروش هواپیماهای نظامی فالکن به چین گذاشته شده و با آن موافقت کرده بود ، با اجرای این قرارداد مخالفت کرد . اسرائیل به چین وعده داد که با نرم کردن امریکا و پشت سر گذاشتن مخالفت امریکا این معامله را به مرحله عمل درآورد ولی وقتی که تلاشهای اسرائیلی ها بی نتیجه ماند و امریکا بر موضع خود اصرار کرد ،اسرائیلی ها در سال 2000 مجبور شدند بصورت یکطرفه قرار داد را لغو کنند که این به تیرگی روابط طرفین چینی و اسرائیلی انجامید ولی با این وجود همکاری در زمینه هایی که چین بدان راغب بود همچنان ادامه یافت ،چه اینکه بر اساس آمارهای رسمی اسرائیل حجم تبادل تجاری طرفین در فاسله سالهای 2000- 2005 به بیش از سه برابر رسید و تنها در سال 2006 حدود 40 % نسبت به سال قبل رشد داشت .

نگاه اسرائیل به تحولات اخیر چین
بیشتر دیدگاه های اسرائیلی نسبت به آخرین تحولات در چین حاکی از آن است که هدف اصلی چین حفظ تمامیت ارضی خود و بالابردن جایگاه بین المللی چین است که اصلی ترین ابزار برای این منظور از سوی دولت چین ،حفظ استمرار رشد اقتصادی که طی 20 سال گذشته سالانه حدود 20 % بوده است ،می باشد . از این رو نیاز چین به بازارهای خارجی و منابع خارجی مواد خام و نیز سرمایه گذاری خارجی و فناوری پیشرفته روز به روز بیشتر می شود و در این زمینه، چین در سطوح مختلفی عمل می کند که البته این موارد هر چه باشد اشاره به موارد زیر الزامی است :

* تلاش چین برای افزایش نفوذ خود در جامعه جهانی بدون برانگیختن خشم یا ترس دول دیگر . نکته قابل ملاحطه اینکه چین در سالهای اخیر حضور خود را در چارچوبهای منطقه ای و بین المللی عمیق تر کرده و رابطه اش با کشورهای مخالف امریکا همچون روسیه و اتحادیه اروپا را تقویت کرده است .

* چین می کوشد در منطقه جنوب شرق آسیا از طریق تقویت روابط به همسایگان جایگاهی بالاتر بدست آورد . بر اساس داده های رسمی سال 2004 سرمایه گذاری های خارجی مستقیم از سوی کشورهای ژاپن ،سنگاپور، کره جنوبی ،تایوان و هنگ کنگ حدود 59 %‌از کل سرمایه گذاری خارجی آن سال چین را تشکیل می داد و نسبت تجارت چین با این کشورها حدود 41 % از کل تجارت خارجی چین را شامل می شد .

* چین تلاش می کند رابطه خود با کشورهای دارنده مواد خام و منابع انرژی را که اکثرا از دولتهای در حال رشد خاورمیانه و امریکای جنوبی و افریقا می باشند ،توسعه بخشد .

می توان گفت که مشکل اصلی چین در سالهای اخیر رابطه آشفته این کشور با ایالات متحده بوده است و اخیرا برخی شخصیتهای امریکایی چین را اصلی ترین دشمن امریکا دانسته اند . اما چین معتقد است که امریکا می کوشد تا این اسب لجام گسیخته پیشرفت و فعالیت شدید بین المللی چین را مهار کند و از این جهت این کشور را بزرگترین تهدید بر ضد خود می داند . این احساس چین باعث می شود که با کشورهای در حال رشدی چون ایران و سودان و ونزوئلا که نظیر چین در مواجهه با امریکا قرار گرفته اند رابطه برقرار کند . ولی رابطه بین چین و امریکا بسیار پیچیده و پرلایه تر از آن است که با این تفسیر در عرض بتوان آنرا بررسی کرد ،رابطه ای که همزمان از ویژگی همکاری اقتصادی گسترده برخوردار است و حدود 10 % از تولیدات چین به بازار امریکا صادر شده و بیش از 5 % کل سرمایه گذاریهای خارجی در چین از سوی امریکا می باشد .

دامنه اشکال قدیمی تر رابطه چین و امریکا به منطقه خاورمیانه می رسد ،چرا که چین همچنان خاورمیانه را سرچشمه انرژی و بازار بزرگ تولیدات نظامی و کارگران چینی و نیز منبع سرمایه گذاری و فناوری می داند و از این رو با کشورهایی چون ایران و سعودی رابطه برقرار می کند . چین امریکا را مهمترین خطر برای آزادی عمل خود در خاورمیانه و عامل احتمالی محرومیت از کشتیرانی آزاد و دستیابی به مواد خام و انرژی به شمار می آورد ولی تاکنون نشانه ای از تلاش چین برای متزلزل کردن موقعیت امریکا در خاورمیانه مشاهده نشده بلکه گاه مجبور می شود به دستورات امریکا گردن نهد که نمونه آن تسلیم در برابر فرمان امریکا به بلوکه کردن درآمدهای نفتی عراق از چین در زمان صدام و موافقت با وضع تحریم هایی بر ضد ایران در سایه برنامه هسته ای این کشور می باشد .
اما با این وجود چین پیوسته برای تثبیت موقعیت خود در میان کشورهای حاشیه خلیج فارس تلاش می کند و حضور سیاسی خود را بتدریج در کل منطقه پررنگ می کند و بطور مثال رابطه با سعودی را تقویت کرده و در مسائل سیاسی عراق و پیرامون برنامه هسته ای ایران اقداماتی می کند .
نتیجه ای که می توان از مطالب ذکر شده گرفت اینکه احتمال تغییر سیاست چین در خاورمیانه براساس رخدادها و اوضاع جدید منطقه و نیز بر پایه دگرگونی میزان قدرت قوای جهانی وجود دارد . سابق بر این نتایج همایش هفتم هزتزیلیا در مورد " درجه ایمنی و امنیت ملی اسرائیل (2007) " نیز اشاره به این نکته داشت که این تغییر علاوه بر امور دیگر به ادامه حالت ضعف و انزوای جایگاه امریکا بعنوان فرمانده جهان مربوط می باشد که البته مسائلی نظیر کاهش دائمی توجه و توان امریکا در تحمل بار "اصلاح جهان" و ادامه تحلیل رفتن توان این کشور در همکاری با اروپا نیز در این مورد تاثیر بسزایی دارند . در همین حال نیروی چین و هند بسرعت در حال افزایش است و تا 5 سال دیگر چین قادر است فاصله نظامی و تکنولوژیکی بین خود و امریکا را به حد صفر برساند یا حتی از آن پیشی گیرد .

دیدگاههای آینده
بنا بر آنچه گذشت بیشتر دیدگاه های اسرائیلی قائل بر آنند که چین در آینده نزدیک یا دور مجبور خواهد بود که درباره رویدادهای منطقه خاورمیانه اعلام موضع کند و در این بین انتخاب همپیمان شدن با کشورهایی که امنیت و استقرار منطقه را تضمین می کنند را از سوی چین ،پیش بینی می کنند ،چرا که این امنیت، منافع اقتصادی چین را در دروه زمانی کوتاه و بلند تامین می کند . اما این احتمال هم وجود دارد که موضع چین بواسطه تحولاتی نظیر افزایش تنش با امریکا یا تشدید سیطره امریکا بر منابع نفتی خاورمیانه که در اختیار این کشور نیست ،تحت تاثیر قرار گیرد و نیز این احتمال هم هست که افزایش تنشها بین کشورهای خاورمیانه و امریکا ،این کشورهای را بسوی چین سوق دهد . البته تحلیلگرانی که چنین نظراتی دارند معتقدند که حتی افزایش نفوذ چین در خاورمیانه نیز بیش از آنکه اسرائیل را متضرر کند به این رژیم سود می رساند چرا که با توجه به وجود روابط امنیتی – اقتصادی با چین در دوره های بحرانی روابط طرفین از صدمات احتمالی برکنار بوده است .

اما در سطح امنیتی دیدگاه های مذکور به بیمناکی از ادامه انتشار سلاح های چینی جدید در خاورمیانه اشاره کرده اند . به گفته همین منابع چین فروش سامانه های تسلیحاتی و فناوری نظامی در زمینه موشکی و فناوری هسته ای و سلاح های شیمیایی به ایران و سعودی و سوریه و لیبی و ... را از دهه 80 شروع کرده است که برخی از این سامانه ها بدست سازمانهایی که بر ضد اسرائیل می جنگند ( در جنگ لبنان حزب الله یک موشک ساخت چین را بسوی یک ناوچه اسرائیلی پرتاب کرد ) می رسد . اما این موضوع نیز در چارچوب سود و زیان اقتصادی که برای چین بسیار مهم است و در راس فهرست اولویتهایش قرار دارد ،قابل تفسیر می باشد .
عفرون تاکید می کند که بسیار دشوار است که بتوان درباره کیفیت تغییر و توسعه موضع چین در خاورمیانه پیش بینی نمود اما آنچه قابل فرض است اینکه چین از سویی به تقویت امنیت و آرامش در منطقه و از سوی دیگر به افزایش نفوذ خود در آن چشم دارد .

ازنظر این محقق ،تنها همین امر اسرائیل را ملزم می کند که از اکنون و در همه شرایط چین را کشوری بزرگ و موثر در خاورمیانه بداند و سعی کند که رابطه خود را با آن در همه زمینه ها تقویت کند ولی نه به ضرر " روابط استراتژیک " خود با امریکا . این محقق می افزاید که البته این امر چندان هم ساده نیست ،چرا که نزدیک شدن چین همواره ،اولا و دائما، سودجویانه است و بنابراین سودی که اسرائیل از این کشور بدست می آورد در مقایسه با سودی که از دیگر کشورهای منطقه بدست می آورد ،اندک است .

* انطــوان شلحـت
* ترجمه د. مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 12:42 عصر

"بنیامین شفارتس" تحلیلگر مسایل جامعه شناختی اسراییل با اشاره به دو معضل بسیار بزرگ " سکونت و مقاومت" برای اسراییلی ها در کنار شیوع فساد کشنده در درون افراد و موسسات و همچنین شکاف طبقاتی در جامعه این رژیم پرسش بسیار سرنوشت ساز و تامل برانگیزی را مطرح می کند و می پرسد : آیا اسرائیل به 100 سالگی خواهد رسید؟ خود او در پاسخ می گوید : دشوار به نظر می رسد.
بسیاری از صهیونیستها به ثروت سرشاری دست یافته اند اما این ثروتمندی برای آنان گران تمام می شود. زیرا اصل قدیمی سیاست را دگرگون کرده و قدرت را در چنگ ثروت قرار می دهد که این امر همه انواع مساوات را از بین برده است .آری اسرائیل به رژیمی با تکنولوژی نسبتا بالا در ساحل دریای مدیترانه بدل شده که خصوصی سازیها و در واقع انحصار طلبی های لجام گسیخته به بهانه جهانی سازی اقتصاد به فروپاشی "دولت رفاه ومشارکت اجتماعی" که بر اساس آن خدمت نظامی بر همه واجب شده بود ،انجامید .
"شارون شاحف" مدیرسابق روابط عمومی "هستادروت" (اتحادیه کارگری اسرائیل) دراینباره می گوید ( معاریو – 11 مارس 2007 ) : مشارکت اجتماعی که روزگاری یکی از برجسته ترین نمادهای جامعه اسرائیلی بود ،امروزه بطور کامل از میان رفته و در تفسیر این سخن باید گفت : جامعه اسرائیلی گمان دارد که نوعی مشارکت اجتماعی را شاهد است ولی در این گمان نیز همچون تصور اینکه موساد بهترین سازمان جاسوسی جهان است و یا اینکه ارتش رژیم صهیونیستی پنجمین ارتش قدرتمند جهان است یا نبوغ اسرائیلی همچنان در صدر است و یا جوانا ن اسرائیلی دراتوبوسها جای نشستن خود را به سالخوردگان می دهند ؛ به باطل می روند .این شکل غریب بالطبع تنها به طبقه ای که همه مردم به آن خدمت میکنند یعنی ثروتمندان ، سود می رساند .طبیعت دوگانگی اجتماعی ( اشکنازهای غربی در برابر فقیران شرقی ) به روشنی خود را نشان داده و دولت رفاه و مشارکت اجتماعی که اساس رژیم استعماری صهیونیستی بود ،از میان این جامعه رخت بربسته است .
نمونه واضح فروپاشی دولت رفاه و قطب گرایی طبقاتی در خدمات بهداشتی – پزشکی این رژیم به طبقات مختلف مردم است . "یوفال ازولای" در مقاله ای با اشاره به آمار یک میلیون و دویست هزار/ 1200000 نفری مردمی که بر اساس گزارش مراکز اسرائیلی از این خدمات محروم هستند می گوید : در واقع این افراد از شبکه بهداشتی بیرون انداخته شده و به دلیل قیمت بالا، حق استفاده از آنرا ندارند .محرومین از این خدمات بیشتر از طبقه فقیر و برخی کسانی که قوانین اسرائیل برای آنان حقی قائل نیست ( مثل زنان اسرائیلی که با مردان عرب ازدواج کرده اند ) می باشند .
"دانی فیلک" رئیس جمعیت "پزشکان حقوق بشر" نیز با تاکید بر اینکه دسترسی به این خدمات به نژاد و جایگاه اجتماعی و قدرت اقتصادی فرد بستگی دارد معتقد است: بر اساس این گزارش 15 % از مردم بدلیل عدم قدرت اقتصادی از خرید داروهایی که برای آنان تجویز شده بود، منصرف شده اند .
فیلک با اشاره به اینکه بیماران مزمن بیشتر از طبقات فقیر هستند ،ادامه داد : دولت رفاه اگر بخواهد این شهروندان را که اکثرا با انگیزه های مادی و نه ایدئولوژیک به اسرائیل آمده اند ( معروف به صهیونیستهای جیره خوار) را حفظ کند ،باید همه خدمات شهروندی را ارائه نماید نه آنکه زندگی حتی برای طبقات مرفه نیز با مشکلات همراه باشد .فروپاشی دولت رفاه بعنوان یکی از ارکان رژیم صهیونیستی ،در واقع به معنی افزایش میانگین مهاجرت از سرزمین میعاد که گفته شده بود سرزمین نعمات بهشتی است ،می باشد .
مثل همیشه موضوع " پایان اسرائیل" خودنمایی می کند و صهیونیستها را به فکر سرانجام خود می اندازد . پروفسور "حنان یاکیرا" در مقاله ای درباره سخنان دو پروفسور برجسته اسرائیلی "عادی اوویر" و " اورلی ازولای " می گوید : اوویر و ازولای به تغییر نظام حکومت اسرائیل دعوت نمی کنند بلکه به پایان دادن به حیات آن و دست شستن از استقلال آن فراخوانده و پیشنهاد تشکیل دولت واحد فلسطینی –اسرائیلی را مطرح کرده اند که در آن فلسطینیان و اسرائیلی ها در کنار هم و بدون هیچ برتری و امتیازی برای قوم یهود زندگی می کنند .این دولت جدید از اکثریت عربی برخوردار خواهد بود ،زیرا که به حق بازگشت اعتراف خواهد داشت.
یاکیرا می افزاید :اوویر پیشنهاد می کند که اسرائیل از اصرار خود مبنی بر یهودی سازی منطقه اشغال شده در 1967 دست بردارد و اینگونه حق ملت یهود در تعیین سرنوشت به دست خود را انکار میکند ولی این مطلب را صراحتا اعلام نمیکند ." اوویر" و "ازولای " باز هم پا فراتر از این حد گذاشته وپیشنهاد می کنند که یک دولت – و نه دو دولت – تشکیل شود و مردم با اکثریت فلسطینی در آن زندگی کنند .اوویر حتی به این هم راضی نشده ومی افزاید : با این روش نه فقط نظام سیاسی اسرائیل مخفی یا ملغی می شود بلکه نظام اخلاقی منحط آن نیز که حق زیستن ندارد نیز بایستی از بین برود و برای همیشه از دیده ها پنهان گردد . اوویر معتقد است در مناطق تحت اشغال اسرائیل تصویری از یک نظام قلع وقمع قومی پدید آمده است .در عرصه ای که این نظام برپا کرده ناگهان پرتگاه سقوط آشکار خواهد شد و سرازیری هولناکی اسرائیل را بسوی فاجعه نهایی روانه خواهدکرد .سقوطی که به طرد یا نابودی روشمند جمعیتی که از نظر یهودیان حق وجود ندارند ،یعنی فلسطینیان نیز خواهد انجامید . عبارتهایی چون "ملغی شدن رژیم " و " حذف اسرائیل از صفحه روزگار " و "پرتگاهی که به فاجعه نهایی خواهد انجامید " همه به دغدغه پایان نافرجام اسرائیل اشاره دارند.
"ایتان هابر" مدیر سابق مرکز رابین ،در مقاله ای با عنوان "سیاست اسرائیل نفسهای آخرش را می کشد "می گوید : ساختار بنای سیاسی اسرائیل و میزان آمادگی آن برای فروپاشی بر همه آشکار شده است و عبارت "قبر سیاست" حاکی از همین نکته است . هابر مقاله خود را با داستانی با این قرار شروع می کند که روزی جوانی از اهالی یک کیبوتس ( شهرک تعاونی) گم می شود و دوستانش سراسیمه همه جا را به دنبال وی می گردند .یک روز ظهر جوان آنروز در سن 92 سالگی به جمع دوستانش باز میگردد و آنها می پرسند : کجا بودی ؟ می گوید به زیارت مقبره دوستانم رفته بودم و در پاسخ می شنود :پس چرا همانجا نماندی ؟! به این معنی که دیگر دوره کیبوتسها بعنوان یکی از ارکان اندیشه صهیونیستی به پایان رسیده و این نظام در حال اضمحلال است .
در دوره کنونی لیکود به پناهگاه سیاستمداران جویای کار بدل شده و درعین حال هیچ رابطه سیاسی یا ایدئولوژیکی بین اعضاء وجود ندارد .بسیاری از اعضای قدیمی حزب ذکر نام شارون بعنوان رهرو "مناحیم بیگن" و " چابوتنسکی" را چون کفر به خدا می دانند .حزب تصمیم گیرنده نیست بلکه پیشنهاد می کند که فلان شخص کجا استخدام شود و فلان شخص در کجا بکار گمارده شود .هیچ بحث ومناقشه سیاسی ای در نمی گیرد و دفاتر سیاسی به محض تاریک شدن هوا تعطیل میگردند .شارون نیز آخرین ضربه را بر این پیکر بیجان وارد آورد و آخرین مشت خاک را بر جنازه سیاست اسرائیل ریخت .
"بنیامین شفارتس"نیز در مقاله ای با عنوان " آیا اسرائیل به 100 سالگی خواهد رسید؟ "که یهودیان و صهیونیستها را بسیار به هراس انداخت ،چنین رای می دهد که این مساله منتفی است و رژیم صهیونیستی در برابر مشکل سکونت و مقاومت تاب نخواهد آورد .وی می افزاید شگفت زدگی و شیفتگی شهروندان کم کم رنگ باخته و نوعی از بی مبالاتی نسبت به اساس اندیشه یهود که در اصرار بر عقب نشینی از غزه تجلی یافت ،جایگزین آن خواهد شد .
شفارتس اولین کسی نیست که از زمان تاسیس رژیم نامشروع اسرائیل نسبت به این مساله که طی 60 سال گذشته خوابگه صهیونیستها را آشفته کرده ،هشدار میدهد ،بلکه پیش از وی نیز کسانی همواره این دغدغه را داشته اند که بالاخره روزی زمان نابودی و ریشه کن شدن این غده چرکین فراخواهد رسید .بطور مثال "آبراهام بورگ" رئیس سابق کنیست اسرائیل درمقاله ای (یدیعوت أحرونوت 9 أبریل 2004)که سال گذشته در تسلیت گویی یشاپیش بمناسبت مرگ رژیم صهیونیستی منتشر کرد اظهار داشت : امروز رژیم اسرائیل بر پایه ظلم وفساد و سرکوبگری استوار است و بر این اساس می توان گفت که پایان طرح صهیونیستی بسیار نزدیک است .این احتمال هست که نسل ما آخرین نسل از اسرائیلیان باشد و در احتمال دیگر دولتی عجیب و قبیح المنظر باقی خواهد ماند که منفور همگان است .دولتی که بدون عدالت مسیر خود را پیش برد هرگز باقی نخواهدماند !

*عبدالوهاب المسیری عضو سابق هیات اتحادیه عرب در سازمان ملل و صاحب دهها عنوان کتاب در مورد وضعیت آینده اسراییل از جمله کتاب موسوعه الیهودیه و الصهیونیه (دایره المعارف یهودیت و صهیونیسم)

* ترجمه د . مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 12:40 عصر

اسرائیل پس از آنکه برخی کشورهای عربی را شریک برنامه ها و نقشه های خود یافت ،اکنون با بالابردن سطح توقعات خود سعی دارد تصویری از مبارزه خود با اسلام را به کمک برخی کشورهای عربی به اصطلاح متعادل به نمایش درآورد .
اسرائیل پس از آنکه مدتی اینگونه رایزنی های خود برای پیشبرد طرح هایش با کشورهای عربی را مخفی نگه می داشت ،اکنون در اقدامی آشکار با کشورهای عربی مذاکره می کند تا آخرین برنامه ضد اسلامی خود که جلوگیری از مشارکت احزاب اسلامی داخل اسرائیل در انتخابات ها باشد را عملی نماید .
اسرائیل در صدد است که شرکت تمام احزاب اسلامی کشورهای همسایه خود و تبلیغات برای سمت و سو دادن افکار اعراب داخل اسرائیل را ممنوع سازد و در این راستا وزیر خارجه این رژیم با برخی مقامات عرب بصورت دوره ای مذاکره کرده و از آنها قول گرفته که هنگام ارائه این پیشنهاد به سازمان ملل ،به بهانه تروریست و نژادپرست بودن این احزاب و جریانها ،از خواست اسرائیل حمایت کنند .
"لیونی" که گفته است از جنگ لبنان درسهایی تازه گرفته است ، در طرح خود شرط کرده که هیچ حز مسلح و مقاوم و نژادپرستی نباید در انتخابات اسرائیل تاثیر گذار باشد و از این رو تمام احزاب فلسطین و لبنان و عراق و سوریه اجازه مداخله در انتخابات اسرائیل را ندارند .
در همین راستا "موشه یعلون" رئیس سابق ستاد مشترک ارتش اسرائیل نیز از کشورهای عربی و اسلامی به اصطلاح میانه رو می خواهد که در کنار اسرائیل و غرب باشند تا بر جنبشهای جهادی اسلامی غلبه کنند و در این راه برنامه ای کامل ارائه می کند که شامل تمام ابزارهای سیاسی و اقتصادی و نظامی و رسانه ای و تربیتی می باشد و سران غرب و عرب بر پایه اصل " هجوم برتر از دفاع " بایستی سرکردگان مواجهه با این احزاب و جریانات اسلامی جهادی باشند .

یعلون با پیشنهاد کمک مادی به کشورهایی که حاضر با مبارزه با احزاب و تشکلهای جهادی باشند ،پیشنهاد می کند که یک سامانه متمرکز اقتصادی و امنیتی برای مقابله با تمام جنبشهای جهادی و تروریستی نظیر-به ادعای او - طالبان و حماس و حزب الله و اخوان المسلمین فراهم شود تا بدین ترتیب هدف اصلی این جنبشها که اعاده نقش اسلام در تاریخ است را نافرجام بگذارند و خود را از خطر نابودی نجات دهند .

جالب آنکه یعلون می گوید : مشارکت اعراب در جنگ بر ضد جنبشهای جهادی پس از آنکه امریکا در عراق شکست خورد و خود به عملی برای تقویت این جنبشهای جهادی بدل شد ،ضروری است .

جالبتر آنکه این دو اسرائیلی در مطرح کردن این پیشنهاد در واقع به فهم و شعور سران دینی و ملی و اخلاقی کشورهای عربی طعنه می زنند و مطمئنند که این سران آندو را بخاطر افکارشان توبیخ نخواهند کرد . ولی آیا واقعا ممکن است که سران عرب بدون توجه به تحقیقات "ایلان بابه" یهودی که تاکید می کند « اسرائیل با تکیه بر تروریسم فلسطینیان را از خانه هاشان بیرون راند و هنوز هم آنرا ادامه می دهد » ،جنبشهای اسلامی جهادی را که ستون فقرات کشورهای اسلامی هستند را تروریست بدانند و بخواهند با اسرائیل همکاری کنند .

آیا واقعا چگونه ممکن است که نویسندگان و متفکران بزرگ اسرائیلی نظیر "بی میخائیل و جدعون لیفی و حتی رئیس سابق کنیست " آبراهام بورگ" تمام احزاب اسرائیل را تروریستی بدانند و با ایدئولوژی نازیسم همداستان بخوانند و اسرائیل را اولین حکومت تروریستی قلمداد کنند و آنگاه سران عرب بخواهند جنبشهای مبارز برضد غده سرطانی جهان را تروریستی بخوانند ؟!
آیا سران عرب نمی دانند که تسیبی لیونی که آشکار و پنهان بدنبال رایزنی با او هستند ، دختر ایتان لیونی است که در سازمان تروریستی "اتسل" به فرماندهی مناحیم بیگن ،فرمانده بخش عملیات بود و قبل از سال 1948 پاکسازی نژادی بر ضد فلسطینان را اجرا کرد و بخاطر شدت خونخواری و جنایتگری به "شیطان یروحام " معروف شده بود ؟ و آیا نمی دانند که تسیبی خود از افسران موساد در اجرای عملیات یکسره سازی قتل سران مقاومت فلسطین در خارج بوده است ؟
درباره یعلون هم به همین اندازه می توان اکتفا کرد که پس از بازنشستگی از خدمت نظامی گفت : از کشته شدن هزاران فلسطینی یا صدور دستور کشتن هزاران شهروند بیگناه فلسطینی و عرب هیچگاه احساس پشیمانی نخواهم کرد .
بنابراین آیا جهانی سازی جنگ بر ضد اسلام یک ضرورت است یا جهانی سازی جنگ بر ضد اسرائیل و هجوم واقعی به تروریسم و نابود کردن جنایتکاران ؟؟

د. مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 12:39 عصر

هر روز که از زمان اشغال فلسطین می گذرد خط و خطوط چهره شیطانی طرح صهیونیستی نابودسازی ملت فلسطین آشکارتر از پیش می شود و اعلام غزه بعنوان منطقه متخاصم آخرین اقدامی است که در این چارچوب شاهد آن بودیم.

برنامه ریزان این پرونده تا هنگام عملی کردن خواسته خود که همانا ویران کردن پیمان ملی فلسطین است از متخاصم نامیدن غزه که ادامه طرح شارون در عقب نشینی از غزه و جداسازی آن از کرانه باختری با هدف ایجاد جنگ داخلی و برادر کشی است دست برنخواهند کشید.
پیمانی که ثمره بیش از 43 سال مقاومت و بیش از 60 سال رنج و مصیبت و آوارگی و 90 سال مبارزه جانانه با طرح صهیونیستی است.
بی شک مغز متفکر این برنامه ریزیها "اسرائیل" است ولی اگر برخی فلسطینیان کند نمی جنبیدند و اشتباه نمی کردند اسرائیل نمی توانست این طرح ها را پیاده کند و کار را به جایی برساند که پاره ای از پیکره فلسطین را متخاصم و پاره ای دیگررا دوست بنامد و این دو را به جان هم اندازد. این اعلام و بخصوص در زمان کنونی بحث برانگیز و باعث نگرانی است و می طلبد که رهبران فلسطینی در غزه و همچنین دیگر رهبران فلسطینی در نقاط دیگر نسبت به این اقدام مواضعی صریح و روشن اتخاذ کنند.
اگرچه ابومازن سریعا میزان خطرات این تصمیم اسرائیل را دریافت و آنرا انکار کرد و نپذیرفت و نسبت به خطرات آن هشدار داد ولی جبران این امر نیازمند گامهای دیگری است که پیامدهای این تصمیم که نه تنها متوجه غزه که متوجه کل پیمان ملی فلسطین است را خنثی سازد .
این حکم و تصمیم اسرائیل بدلایلی که برمی شمریم خطرناکتر از آن چیزی است که برخی می انگارند :

1- وقتی اسرائیل غزه را منطقه ای متخاصم معرفی می کند این بدان معنی است که دیگر مناطق متخاصم نیستند امری که منجر به افزایش اختلافات و شکافها بین فلسطینیان و فتنه افکنی در میان جامعه فلسطینی می شود. درست است که در غزه گروهی در راس امور را در دست دارند لیکن این مدیریت با رهبری و مدیریت فلسطینی در کرانه باختری و حکومت فلسطین و تشکیلات خودگردان ضدیتی ندارد و آنها را دشمن برنمی شمرد . اختلافات موجود تنها داخلی است و باید در داخل حل شود و به جان هم انداختن طرفهای داخلی تنها به نفع اسرائیل است .
2- اگر غزه منطقه متخاصم باشد ،آیا اسرائیل خود رژیمی صلح جو و انساندوست و صمیمی است ؟ و اگر فلسطینیان در "غزه" با اسرائیل در ستیز هستند پس چرا اسرائیل هر روز صفحات شبکه های خبری جهان را با تصاویر قتل و کشتار و بازداشت و ویرانگیری و تخریب خانه عده ای مردم بی گنا با بولدوزر و مصادره اراضی و آبها در "کرانه باختری " پرکرده است ؟!
پس اگر کرانه باختری دوست است چرا اعلام متخاصم بودن غزه همزمان با حمله به اردوگاه عین الماء در نابلس در کرانه باختری و بجای گذاشتن چندین شهید و مجروح و شکنجه و به سپر بشری تبدیل کردن مردم بیگناه همزمان است ؟! آیا این دلیل ستیزه جویی اسرائیل در حق کل ملت فلسطین -و نه تنها غزه- نیست ؟
3- این حکم چشم بسته اسرائیل از اعلام مثلا حماس یا جنبش دیگر بعنوان متخاصم یا جنبشی تروریستی در نظر واشنگتن و تل آویو فراتر رفته و کل غزه را شامل می شود که این بمعنی دشمن دانستن تمام 1.5 میلیون انسان ساکن در منطقه و در پی ، جواز محاصره و گرسنگی دادن به آنها می باشد .
آیا می توان در برابر این حکم کورکورانه و تجاهل کارانه ساکت نشست و نشست و دید که مردم غزه در شکنجه و عذابی گروهی برای مظلوم بودن و بی پناه بودن و بخاطر آنکه پشتیبانی ندارند مجازات می شوند ؟
4- همزمانی این حکم اسرائیل با دیدار وزیر خارجه امریکا از منطقه بمنظور فراهم کردن مقدمات برگزاری همایش پاییز این نگرانی را برمی انگیزد که اسرائیل بهمراه امریکا بخواهد طرح حل اختلافات و مشکلات فلسطین و اسرائیل را مطرح نماید و در آن غزه را از طرح مستثنی کند و تنها کرانه باختری را شامل این طرح نماید.
اسراییل می کوشد با انجام اقداماتی نمادین درباره اماکنی غیر از غزه وحل و فصل ظاهری مشکلات کرانه باختری در قالب این طرح ، غزه را برای همیشه بعنوان منطقه ای متخاصم بشناسد و یکسره کردن کار آن را در برنامه قرار دهد.
5- این حکم کلیت پیمان ملی فلسطین را تهدید و تمام رکنهای حل مشکلات را دچار تغییر می کند . پیمان ملی بر پایه اتحاد کرانه باختری و نوار غزه بوده و مجموع آن دو را سرزمین فلسطین می داند.
بنابراین آرمانهای دینی ملت فلسطین و حکومت و تشکیلات خودگردان چگونه می توانند با غزه بعنوان بخشی از پیمان خود برخورد کنند و حال آنکه اسرائیل آنرا منطقه متخاصم خوانده است ؟ تمام قراردادهای حقوقی بین المللی و توافقنامه های امضا شده بین فلسطینیان و اسرائیلی ها نیز غزه و کرانه باختری را بعنوان یک مجموعه سیاسی واحد برشمرده و هیچ تفاوتی بین آنها قایل نیست و بر این اساس حکم جدید اسرائیل با توافقنامه های پیشین تناقض داشته و اجرای آنها را حتی اگر هم ناممکن نسازد با مشکلات و دشواریهایی مواجه خواهد ساخت ؟

* د. مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 12:29 عصر

تعدادی از روزنامه نگاران ایتالیایی با انتشار تحقیقاتی مستند فاش کرده اند رژیم صهیونیستی سلاح های جدید خود را بر روی پیکر شهروندان فلسطینی آزمایش می کند.

شبکه پر مخاطب تلویزیونی "رای نیوز24 " ایتالیا با اعلام این خبر گفت: این موضوع در تحقیقات تعدادی از روزنامه نگاران ایتالیایی فاش شد که با ادله علمی و پزشکی یک گروه رسانه ای ایتالیایی که فیلمی مستند را برای شبکه ماهواره ای "رای نیوز 24 " ایتالیا تهیه کرده اند ، اثبات شده است .
گزارشگراین شبکه افزود: اسراییل تنها به سیطره بر سرزمینهای فلسطینی و آواره کردن ساکنان آن و انکار ساده ترین حقوق آنان و دشمنی بر ضد شهروندان بی پناه و مقدسات دینی و روش زندگی آنها ، و انواع دیگری از جنایات که همه عرفهای قانونی و انسانی آنرا محکوم می کند ، بسنده نمی کند ؛ بلکه جنایت دیگری را هم بر این لیست بلند اقدامات غیرقانونی خود می افزاید که آزمایش اسلحه های جدید بر روی پیکر شهروندان فلسطینی می باشد .
در این مستند جزئیات هولناکی از آثار ناشناخته ای که برخی از شهروندان فلسطینی را پس از حملات نظامی اسرائیل به نوار غزه در جولای و آگوست 2006 دچار کرد را به تصویر می کشد ( مل فرایکبیرج – هفته نامه الاهرام - 26 آوریل 2007).
پزشکان فلسطینی از سالها پیش و به خصوص با آغاز انتفاضه الاقصی همواره هشدار داده بودند که اسرائیل در حمله به فلسطینیان از مواد شیمیایی ناشناخته ای استفاده می کند و این تحقیق ثابت کرد که حدس آنها کاملا درست بوده و اسرائیل بدنهای فلسطینیان را به آزمایشگاه خود بدل کرده اند .
پزشکان فلسطینی بخصوص در غزه گفته اند که نوعی جراحتهای عجیب در بدن بسیاری از آسیب دیدگان بمباران ها دیده شده که شبیه سوراخ هایی کوچک بوده و در عکسبرداری اشعه X قابل مشاهده نیستند ! و سوختگی های نامتعارفی نیز دیده شده که شبیه سوختن با مواد آتش زای معمولی نبوده و تاثیر آن به حدی قوی است که قطع عضو آسیب دیده اجتناب ناپذیر است .علاوه بر این هیچگونه ترکش یا مواد فلزی نیز در بدن افراد یا در اطراف محل حادثه دیده نشده که این نیز نشانگر نامتعارف بودن مواد مورد استفاده است .
پزشکان محقق با بررسی بیشتر متوجه شده اند که نوعی پودر در بدن و اندام داخلی برخی آسیب دیدگان به جامانده که با تحلیل آزمایشگاهی آن موادی چون کربن و تنگستن (ماده ساخت سیمهای درون لامپ) تشخیص داده شد . گمان می رود که این ترکیب همچون ترکشهای کوچک عمل می کند و باعث این زخمهای ناشناخته می گردد . از دیگر نکاتی که شک پزشکان را برانگیخت اینکه این مجروحان به رغم اینکه رو به بهبود می روند اما سه یا چهار روز پس از آسیب دیدگی جان می سپارند .
اضافه براین آسیبها ،پزشکان در اندام درونی مجروحان، برخی سوختگی های شدید را مشاهده کرده اند که برغم عدم وجود هرگونه ماده یا شیء سوزاننده ظاهر شده اند و این امر آنها را به این نتیجه رساند که اسرائیل از مواد شیمیایی جدیدی استفاده می کند .
خانم "کارمیلا واسکایو" پزشکی از دانشگاه پارما با آزمایش و تحلیل نمونه هایی که خبرنگاران ایتالیایی از مواد منفجره استفاده شده در غزه جمع آوری کرده بودند ،دریافت که در این نمونه ها عناصری چون کربن ، مس ، آلومینیوم و تنگستن با "دز" بسیار بالایی قابل مشاهده است و به این نتیجه رسید که زخمهای بوجود آمده در پیکر شهروندان فلسطینی در اثر استفاده اسرائیل از مواد منفجره فلزی بسیار انبوه و متراکم که با نام « دایمDIME » شناخته می شود ،بوجود آمده که از اسلحه های جدید می باشد و به نظر می آید اسرائیل در حال آزمایش آنها بروی پیکر فلسطینیان و ثبت نتایج آزمایش می باشد.

شایان ذکر است که همین گروه در جنگ لبنان نیز اثبات کرد که اسرائیل در بمبارانهای خود بر علیه شهروندان لبنانی از بمبهای فسفری استفاده کرده است و کاربرد همزمان این ماده در لبنان و غزه امری قابل ملاحظه است . اسرائیل در آغاز استفاده از بمبهای فسفری را رد کرده بود اما نهایتا با افزایش مدارک و مستندات مجبور شد از زبان "یاکوب عدری" وزیر امور شورای وزیران به این امر اعتراف نماید .
این اولین باری نیست که این اتهامات متوجه اسرائیل می شود چرا که در سال 2003 نیز "یوسی سارید" نماینده کنیست تهدید کرد که اطلاعاتی درباره استفاده اسرائیل از مواد منفجره غیرقانونی در جریان حمله به اردوگاه "النصیرات" در اکتبر 2003 را که به شهادت 14 تن و مجروح شدن دهها فلسطینی انجامید ، فاش خواهد کرد ( پایگاه اینترنتی اسلام آنلاین – 20 نوامبر 2003 ) .
در سال 2004 تعدادی از پزشکان فلسطینی اظهار داشتند که اسرائیل از نوعی مواد جنگی آلوده شیمیایی سمی استفاده کرده است تا از مرگ حتمی مبارزان مطمئن شوند. این مواد باعث می شود که پوست بدن قربانی به سادگی از بدنش جدا شود و در نتیجه باعث مرگ تدریجی می گردد .
"مازن یاسین" فرمانده گردانهای القسام در قلقیلیه اولین قربانی این اسلحه بود که اصابت اولیه به شهادت وی نیانجامید و خون زیادی هم از او نرفت ولی مرگ تدریجی او را از پای در آورد . این امر پزشکان کالبدشکافی را به این نتیجه رساند که ماده استفاده شده در ابزار جنگی آلوده بوده و بخصوص ظهو ر ماده سفید رنگ بر لبهای شهید این نکته را اثبات کرد ( تارنمای اسلام آنلاین -26 می 2004 ) .
این اقدامات رژیم صهیونیستی در راستای روش اسرائیل در ساخت اسلحه های غیر متعارف می باشد که هم برای استفاده در افزایبش قدرت نظامی و تثبیت وجود منحوس خود در سرزمینهای عربی و مقابله با جنبش های مقاومت و هم برای صدور به خارج استفاده می شود که بدین ترتیب این رژیم جزء اولین صادر کنندگان اسلحه و اولین حکومت نژادپرست و غیردموکراتیک جهان بشمار می آید. اسرائیل در اکثر موارد اسلحه های خود را برای رژیم های سرکوبگری همچون رژیم افریقای جنوبی در زمان تعصبهای نژادی و برخی حکومتهای نظامی امریکای جنوبی می فرستد و یا برای فتنه انگیزی و برافروختن آتش نزاع در کشورهای افریقایی نظیر چاد ،اتیوپی ،کنگو و جنوب سودان و .. از آن بهره می برد .
اگرچه استفاده از شهروندان فلسطینی بعنوان میدان آزمایش تسلیحات جدید منافی اخلاق و قانون انسانی بین المللی است - که درباره درگیریهای مسلحانه قوانین سخت و قاطعی دارد - شامل نگاهی نژادپرستانه بسیار وقیحانه نیز هست که "دیگر" فلسطینی را مجرد وسیله ای برای دستیابی به هدف می داند و آنرا از دایره مولفه های انسانی و تاریخی و تمدنی خارج می سازد که در نتیجه پذیرش فکر رهایی و خلاصی از این "دیگر" را با کشتن یا طرد یا نگاه داشتن آن در قفسی برای اجرای آزمایشهای علمی و نظامی ، از سوی عاملان این جنایات و شهروندانی که در قبال اجرای این جنایات رضایت نشان می دهند ، آسان می سازد .
در برابر این حقایق تازه یافته و حقایقی که پیش از این بر همگان آشکار شده بود ،نیاز ضروری به تحرک در سطح کشورهای عربی و غیرعربی احساس می شود تا افکار عمومی جهان از جنایتی که در حق این مردم مظلوم می رود ، باخبر شوند تا از این طریق رژیم غاصب صهیونیستی مجبور شود در برابر خواست و اراده و مجازات دستگاههای قانون بین الملل و حقوق بشر سر تسلیم فروآورد و به عنوان حلقه ای از مقابله با اعمال این رژیم که زرادخانه اتمی آن نه امروز و نه هیچ وقت دیگر نخواهد توانست ذره ای مشروعیت به آن ببخشد ، بکار گرفته شود .
* پروفسور عبـدالـوهاب المسیری

* ترجمه د. مصطفی پارســـــایی

نظرات شما ()

نویسنده: nehad parsa دوشنبه 86 مهر 23   ساعت 12:26 عصر

در امریکا کتابی به چاپ رسید با این عنوان که "آمریکا تحت نفوذ عوامل اسرائیل" قرار گرفته است. نویسندگان کتاب یادشده "استفان والت" (Stephen Walt) و "جان مارس هایمر" (John Mearsheimer) معتقدند که قدرت نفوذ لابی اسرائیلی در دوران سیاست‌مدارانی نظیر "پل ولفویتز" به حد بی‌سابقه‌ای رسیده است.
این دو مدرس و محقق ‌بزرگ‌ترین دانشگاه‌های آمریکا، کتابی تحت عنوان "لابی اسراییل و سیاست خارجی امریکا" نوشته‌اند که به طور حتم به مذاق سیاست‌مداران امریکایی و حامیان یهودی آنها خوش نخواهد آمد.
"جان مارس هایمر"، متخصص علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو و "استفان والت"، پروفسور دانشگاه هاروارد؛ سال گذشته نیز در مقاله‌هایی با محوریت لابی اسرائیلی، دقیقا همین مساله را طرح کرده بودند: یک شبکه غیر رسمی از فعالین هوادار اسرائیل با اشغال پست‌های مهم در واشنگتن، اهرم‌های سیاست خارجی را به دست گرفته و می‌کوشند در عرصه بحث‌های عمومی، صداهایی را که از اسرائیل انتقاد می‌کنند، تحت فشار قرار دهند و به نوعی خاموش سازند.
به گزارش نیویورک ‌تایمز، این مقاله آن زمان موجب واکنش‌های شدیدی شد به طوری که این دو نفر، در معرض اتهاماتی مثل حمایت و تبلیغ و حتی هواداری از اعراب و ضد یهودی قرار گرفتند و دست‌کم احمق نامیده شدند. با این حساب قابل پیش‌بینی است که با انتشار کتاب جدید آنها با عنوان "لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالات متحده" در 4 دسامبر، توفان شدیدتری به راه خواهد افتاد و از همین حالا که مدتی به انتشار کتاب مانده است، شاهد حرکت‌هایی از سوی جمعیت‌های نفوذی یهودی هستیم.
والت و مارس‌هایمر بر حسب معمول قصد داشتند با سفر به شهرهای مختلف به معرفی کتاب خود بپردازند. اما از همین حالا دانشگاه‌ها، کتابفروشی‌ها و مراکز فرهنگی، همگی دعوت خود را پس گرفته و همان بهانه‌های همیشگی از جمله تحریک‌آمیز و مشکل‌ساز بودن موضوع را مطرح می‌کنند. به عنوان نمونه می‌توان به دانشگاه "نیویورک سیتی" و شورای امور خارجی دانشگاه شیکاگو اشاره کرد؛ که از همین حالا برنامه کنفرانس‌های خود را با حضور این دو تن لغو کرده‌اند.

مرگ آورترین دروغ

بررسی یکی از شاخص‌های ثابت سیاست خارجی آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم تا به امروز، یعنی اتحاد گسست‌ناپذیر امریکا با اسرائیل، موضوع اصلی این کتاب را تشکیل می‌دهد که به طور مستقیم انگشت اتهام روی شبکه‌هایی گذاشته که الزاماً یهودی نیستند، ولی به طور غیر متمرکز در پست‌ها و نقاط حساس کشور آمریکا برای حمایت از اسرائیل حضور دارند و در حقیقت بیشتر آمریکا یا به عبارت دیگر دولت آمریکا، کنگره، سازمان‌های نظامی و بخش بزرگی از رسانه‌های این کشور را در اختیار دارند.
به نوشته "والت" و "مارس‌ هایمر"، فعالیت این عده نه در خدمت منافع امریکا بلکه در خدمت منافع اسرائیل است. یعنی در خدمت منافع کشوری(!) که نیاز آن به حفاظت، به قصه‌ای تاریخی تبدیل شده و از سویی برتری اخلاقی خود را نیز از دست داده است و با اینکه دریافت کننده کمک‌های امریکاست، خود را در قبال امریکا موظف به وفاداری نمی‌داند.
این لابی هیچ‌گاه مانند سال‌های اخیر که "پل ولفویتس"، "ریچارد پرل"، "اسکاتر لیبی" و "داگلاس فایت" پست‌های با اهمیتی را در واشنگتن در اختیار دارند، قدرت تأثیر نداشته است. این اشخاص موتور تعیین‌کننده جنگ عراق بودند و همچنین به شدت بر طبل جنگ علیه سوریه و ایران می‌کوبند و اینکه امروز آمریکا ایزوله شده، راه حل معضل اسرائیل و فلسطین برایش غیر قابل دسترس شده و تهدیدات تروریستی جهانی بیش از پیش بالاگرفته است، از تأثیرات همین لابی اسرائیلی است.
حالا که جنگ سرد تمام شده است؛ این لابی جنگ یخ‌زده‌ای! را در درون افکار انسان‌های بی‌خبر آغاز کرده است که تنها هدفش موجه جلوه دادن رژیم اسرائیل است. برای اینکه بدانیم چه وضعیتی در انتظار نویسندگان کتاب یادشده است، باید تجربه تونی جود( Tony Judt) مورخ انگلیسی و استاد دانشگاه نیویورک که با تحلیلی سنجیده به دفاع از والت و مارس‌هایمر برخاسته بود را بدانیم:
یک ساعت پیش از سخنرانی وی در سالنی که در سفارت لهستان اجاره شده بود، سفیر لهستان سخنرانی را به دلیل نامعلومی لغو کرد. جود که خود یهودی است می‌گوید: مشکل اصلی این است که این سازمان‌های یهودی فکر می‌کنند باید جلوی صحبت هر کسی که در مورد مسائل خاورمیانه با آنها هم عقیده نیست بگیرند و در این مسیر از هر ابزار مشروع و نامشروعی! استفاده می‌کنند.

جنجال‌ها شروع شده
این بار لابی یهودی قرار است روش‌های قدیمی خود را کنار گذاشته و روش ادبی ‌تری به کار گیرد. در چهارم سپتامبر نه فقط کتاب والت و مرس‌ هایمر بلکه جوسازی دیگری از نوع یهودی این بار در قالب یک کتاب شروع خواهد شد. قرار است برای مقابله با کتاب استادان علوم سیاسی دانشگاه‌های آمریکا، کتابی دیگر با عنوان "مرگ آورترین دروغ : لابی اسرائیل و افسانه کنترل توسط یهودیان" منتشر شود که نویسنده آن آبراهام فوکسمان ( Abraham Foxman ) است. این فرد کسی نیست جز رییس بیست سال پیش ADL (اتحادیه ضد تهمت) که حالا در جایگاه یک نویسنده! برای دفاع از هویت نامعلوم اسرائیلی‌ها در ساختمان‌های بلند دولت امریکا ظاهر شده است. جالب‌تر اینکه مقدمه این کتاب را جرج شولتس، وزیر امور خارجه امریکا در زمان ریگان نوشته است.

"جرج شولتس" می‌نویسد: "این تصور که گروه‌های هوادار اسرائیل برنامه‌هایی دارند و سیاست خاور نزدیک آمریکا و اسرائیل نتیجه نفوذ سازمان‌های هوادار اسرائیل است، خیلی ساده انگارانه و اشتباهی واضح است، این در واقع یک "تئوری توطئه" است که دانشمندان دانشگاه‌های عالی باید از انتشار آن خجالت بکشند."!

د. مصطفی پارسایی

نظرات شما ()

<   <<   6   7   8      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عملیات "زمستان داغ" غزه... نقش آفرینی جریان تندروی «مذهبی ! »
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
95130 :مجموع بازدیدها
5 :بازدید امروز
10 :بازدید دیروز
درباره خودم
nehad parsa - مقالات آموزشی ،سیاسی، اجتماعی
nehad parsa
فلسطین ،حزب الله ،سیاست ایران ، جامعه ایران ،سیاست امریکا ، جامعه امریکا ،سیاست اسرائیل ،جامعه رژیم صهیونیستی
لوگوی خودم
nehad parsa - مقالات آموزشی ،سیاسی، اجتماعی
جستجوی وبلاگ من
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لینک دوستان
صهیون پژوه
آوای آشنا

فهرست موضوعی نوشته ها
رژیم صهیونیستی[19] . خاورمیانه[13] . سیاست امریکا[12] . سیاست جهان[4] . سیاست ایران .
بایگانی نوشته ها
آنچه گذشت ...
زمستان 1386
پاییز 1386
اشتراک